زینب

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

شهید احمد سلیمانی

01 مهر 1398 توسط مهناز دارابي

شهید احمد سلیمانی
تاریخ شهادت:
۲۹ اسفند ۱۳۶۵
تعداد بازدید ۳۳۱۴ بار
۱ ۲ ۳
زندگی‌نامه

 

احمد سليماني خاك پاك ايران زمين همواره در طول تاريخ پر حادثه خود آغوش گرم دلاوراني بود كه نه تنها زندگي سراسر غيرت و حماسه بلكه با مرگي سرخ و شرافتمندانه، برگ‌هاي زرين تاريخ اين مرز و بوم را رقم زدند و نامي جاودان از ايران اسلامي به يادگار نهادند. يكي از اين اسوه‌هاي ايثار و از خود گذشتگي، «احمد سليماني» است كه اروند و كارون هنوز به روايت روزهاي حضور او مي خروشند. ايشان سال ۱۳۴۲ در روستاي «بلمير» از توابع شهرستان «فريدن» چشم به جهان گشود و زندگاني را نزد پدر و مادري متدين آغاز كرد. پس از طي دوران كودكي به دبستان رفت و صفحه سفيد دل به انوار علم و ادب مزين نمود. پس از طي دوران دبستان و در زادگاه، همراه خانواده به اهواز رفت و در آنجا تحصيلات راهنمايي را به پايان رساند. احمد عزيز، سال اول دبيرستان را به پايان رسانده بود كه نيك دريافت، روح تشنه او در پي چشمه حيات است كه در بازار مادي دنيويان يافت نشود، پس كو به كو، هفت شهر عشق را جستجو كرد و مراد دل خويش را در حوزه‌علميه «نجف آباد» يافت. مي‌ديد طلاب جوان همچون جوانان بهشتي در پي زلال كلام وحي الهي و تبيين و تحصيل معارف آن، زانوي تلمذ زده‌اند و در پي كسب فضايل از يكديگر پيشي مي‌گيرند. او مي‌ديد كه انقلاب شكوهمند اسلامي را رهبريتي نيست، مگر در سايه همين. حوزه‌هاي علميه كه آنچنان خميني فرزانه‌اي پروده و عالمي را در بهت و حيرت نگاه داشته‌اند از اين روي خود به سلك ايشان درآمد و در حوزه نجف‌آباد پاي به وادي علم و معرفت نهاد، وي كه با بينش عميق برخاسته از عقل و عشق پا به وادي امن حوزه نهاده بود و دل در گرو وصال يگانه معشوق بسته بود، پس از يك سال تحصيل در حوزه همزمان، مشق عملي آموخته‌هاي حوزوي را در جبهه‌هاي حق عليه باطل به كار بست. احمد بر آن بود كه روحانيتي كه مردم را به رفتن به جبهه و رزم در راه خدا ارشاد مي‌كند، خود بايستي در اين عرصه نيز پيشگام باشد. از سال ۶۰ به بعد همزمان با تحصيل در جبهه‌هاي حق عليه باطل حضور مي‌يافت و با حضور خود زيباترين جلوه‌هاي عرفان را تجلي مي‌بخشيد. ايشان در اين سال‌ها به سنت حسنه رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) عمل كرد و با دختري عفيف و مؤمن پيمان زناشويي بست. حاصل اين ازدواج آسماني، دو فرزند با ايمان و متعهد بود كه اينك ادامه دهندگان راه سرخ پدرند. باري، سرانجام اين مسافر خسته درياي عاشقي نيز ساحل زيباي شهادت را اراده كرد و به اشارت حضرت دوست به سر دويد. ۲۹ اسفند سال ۶۵ آنگاه كه طبيعت در انتظار بهاري زودگذر لحظه شماري مي‌كرد، احمد سليماني بهار جاودانه خويش را در آسودنگاه «فاو» در «خور عبدالله» جشن گرفت وهمراه ملائك به درياي رحمت الهي ره يافت. پيكر پاك اين سفركرده اينك در مزاري كوچك ولي باشكوه در روستاي «بلمير» ملجأ و پناه خسته دلان آن ديار است.

 نظر دهید »

شهید ولی مزارعی

01 مهر 1398 توسط مهناز دارابي

شهید ولی مزارعی در خرداد ماه ۱۳۳۷ در یک خانواده متدین در روستای گلستان در سه کیلومتری جنوب شهرستان کازرون متولد گردید. از همان کودکی روح شهادت‌طلبی در وجود او حس می‌شد و همان باعث گردید که شمع روشنی‌بخش وجود وی روز به روز روشن‌تر گردد و تمایل بیشتری به تعالیم اسلام پیدا کند و به فراگیری وگسترش آن بپردازد.
شهید درس آزادگی و فداکاری را از سرور آزادگان جهان امام حسین(ع) فرا گرفته بود، که چگونه باید زندگی کرد و چگونه باید از دنیا رفت. شهید ولی مزارعی پس از دوران کودکی روانه دبستان گردید، متأسفانه بر اثر مشکلات زندگی و نبودن امکانات آموزشی مناسب نتوانست تحصیلات عالیه را طی نماید، اما شهید از استعداد سرشار و فوق‌العاده‌ای برخوردار بود. با این‌که تحصیلات عالیه را طی نکرده بود به اذهان کلیه دوستان و آشنایان میزان سواد وی بسیار بیشتر از تحصیلاتش بود. شهید علاوه‌بر پیشرفت علمی، از لحاظ فنی هم در سطح بالایی قرار داشت. شهید در رشته مکانیک، ماشین‌آلات، جوشکاری، لوله‌کشی و معماری مهارت به خصوصی داشت و در رشته‌های نامبرده اشتغال داشت و با وجود این‌که درآمد بسیار خوبی داشت، بیشتر وقت و درآمد خود را در راه خدا و کارهای خیر صرف می‌نمود. او یک بازوی قدرتمند برای روستا، به‌خصوص برادران پایگاه مقاومت بود، که از وجود او بهره‌مند می‌شدند و پس از شهادت خلاء وجود او در تمامی قسمت‌های روستا به شدت احساس می‌شد. تنها چیزی که شهید به آن فکر نمی‌کرد منافع شخصی بود، به همین علت زندگی پیامبرگونه و ساده‌ای داشت.
خصوصیات اخلاقی و طرز زندگی شهید ولی مزارعی برای همه نمونه و الگو بود. اگر بابت کار طلبی از کسی داشت و این طلب حتی چند ماه و یا چند سال هم طول می‌کشید هیچ وقت طلب‌خواهی نمی‌کرد. در کارهای خیر مانند ساختن مسجد، مدرسه، جاده، آب آشامیدنی چه در کمک مادی و چه در کار و فعالیت پیش‌قدم بود. به هر کجای روستا که نگاه کنی آثار خیر شهید به چشم می‌خورد.
شهید ولی مزارعی قبل از پیروزی انقلاب شکوه‌مند اسلامی همراه با برادران فعال مسجد علیه رژیم پهلوی مبارزه می‌نمودند و کلاس‌های قرآن و سخنرانی شب‌های جمعه در مسجد صاحب‌الزمان روستا ترتیب می‌داد. با وجود این‌که در آن سال‌های ستم‌شاهی تشکیل چنین جلساتی مشکل بود، اما این جلسه‌ها از سال ۱۳۵۰ الی ۱۳۵۷ عصر روزهای پنجشنبه هر هفته در مسجد صاحب‌الزمان روستا به‌صورت پرباری جهت استفاده خواهران و برادران انقلابی روستای گلستان (کاسکان) برگزار می‌شد.

 نظر دهید »

شهدای دفاع مقدس

01 مهر 1398 توسط مهناز دارابي

 نظر دهید »

حدیث روز

31 شهریور 1398 توسط مهناز دارابي

زنگار دلها : پیامبر اکرم (ص) : همانا دلها مانند اهن زنگار می گیرد عرض شد : صیقل کردن و جلا آن چیست

فرمود یاد مرک و تلاوت قرآن کریم…

منبع :بحاروالانوار ج … 74 … ص 82

 نظر دهید »

ملاقات موسی با خضرسه حادثه

31 شهریور 1398 توسط مهناز دارابي

موسی ـ علیه‌السلام ـ که دانش‌دوست بود، گفت: من دست از جستجو برنمی‌دارم تا به محل آن تنگه دو دریا برسم، هرچند مدّت طولانی به راه خود ادامه دهم.
موسی دوست و همسفری برای خود انتخاب کرد که‌ همان مرد رشید و شجاع و با ایمان بنی‌اسرائیل به نام یوشع بن نون بود، موسی یک عدد ماهی در میان زنبیل نهاد و اندکی زاد و توشه راه‌ برداشت و همراه یوشع به سوی تنگه دو دریا حرکت کردند. هنگامی که به آن‌جا رسیدند در کنار صخره‌ای اندکی استراحت کردند، در همان‌جا موسی و یوشع، ماهی‌ای را به همراه داشتند، فراموش کردند. بعد معلوم شد که ماهی براثر رسیدن قطرات آب‌ به‌طور معجزه‌آسایی خود را در‌ همان تنگه به دریا افکنده و ناپدید شده است.

← یافتن خضر

موسی و همسفرش از آن محل گذشتند، طولانی بودن راه و سفر موجب خستگی و گرسنگی آن‌ها گردید، در این هنگام موسی ـ علیه‌السلام ـ به خاطرش آمد که غذایی به همراه خود آورده‌اند، به یوشع گفت: «غذای ما را بیاور که از این سفر سخت خسته شده‌ایم.»
یوشع گفت: آیا به خاطر داری هنگامی که ما به کنار آن صخره پناه بردیم، من در آن‌جا فراموش کردم که ماجرای ماهی را بازگو کنم، و این شیطان بود که یاد آن را از خاطر من ربود، و ماهی راهش را به طرز شگفت‌انگیز در دریا پیش گرفت و ناپدید شد.
و از آن‌جا که این موضوع به صورت نشانه‌ای برای موسی ـ علیه‌السلام ـ در رابطه با پیدا کردن عالِم، بیان شده بود موسی ـ علیه‌السلام ـ مطلب را دریافت و گفت: این‌ همان چیزی است که ما می‌خواستیم و به دنبال آن می‌گشتیم. در این هنگام از همان‌جا بازگشتند و به جستجوی آن عالِم پرداختند، وقتی که به تنگه رسیدند حضرت خضر ـ علیه‌السلام ـ را در آن‌جا دیدند. در حدیثی از پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ـ نقل شده فرمود: هنگامی که موسی ـ علیه‌السلام ـ با خضر ـ علیه‌السلام ـ در کنار دریا ملاقات کرد، پرنده‌ای در برابر آن دو ظاهر شد، قطره‌ای آب دریا با منقارش برداشت، خضر به موسی ـ علیه‌السلام ـ گفت: «آیا می‌دانی این پرنده چه می‌گوید؟ موسی گفت: چه می‌گوید؟
خضر گفت: می‌گوید «وَ رَبِّ السَّماواتِ و الاَرضِ وَ رَبِّ الْبَحْرِ ما عِلْمُکُما مِنْ عِلْمِ اللهِ اِلّا قَدْرَ ما اَخَذْتُ بِمِنْقارِی مِنْ هذَا الْبَحْرِ؛ و سوگند به پروردگار آسمان‌ها و زمین و پروردگار دریا، دانش شما دو نفر (موسی و خضر) در مقایسه با علم خدا نیست مگر به اندازه آنچه از آب در منقارم گرفته‌ام نسبت به این دریا» [۲]

و در روایت دیگر آمده: «این پرنده کوچک‌تر از گنجشک بود و از نوع پرستو بود و گفت: «علم شما در مقابل علم محمّد و آل محمّد ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ـ به اندازه مقدار آبی است که به منقار گرفته‌ام نسبت به دریا.» [۳]

پس از احوالپرسی، موسی ـ علیه‌السلام ـ به او گفت:
«آیا من از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده است و مایه رشد و صلاح است به من بیاموزی؟»
خضر: تو هرگز نمی‌غتوانی همراه من صبر و تحمّل کنی، و چگونه می‌توانی در مورد رموز و اسراری که به آن آگاهی نداری شکیبا باشی؟

تعهد به صبر
[ویرایش]
موسی به خضر گفت: به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت، و در هیچ کاری مخالفت فرمان تو را نخواهم کرد.
خضر: پس اگر می‌خواهی به دنبال من بیایی از هیچ چیز سؤال نکن، تا خودم به موقع، آن را برای تو بازگو کنم.
موسی ـ علیه‌السلام ـ مجدّداً این تعهّد را داد که با صبر و تحمّل همراه استاد حرکت کند و به این ترتیب همراه خضر ـ علیه‌السلام ـ به راه افتاد [۴]


سه حادثه عجیب
[ویرایش]
موسی و یوشع و خضر ـ علیه‌السلام ـ با هم به کنار دریا آمدند و در آن‌جا سوار کشتی شدند آن کشتی پر از مسافر بود، در عین حال صاحبان کشتی آن‌ها را سوار کردند. پس از آن‌که کشتی مقداری حرکت کرد، خضر ـ علیه‌السلام ـ برخاست و گوشه‌ای از کشتی را سوراخ کرد و آن قسمت را شکست و سپس آن قسمت ویران شده را با پارچه و گل محکم نمود که آب وارد کشتی نشود.
موسی ـ علیه‌السلام ـ وقتی این منظره نامناسب را که موجب خطر جان مسافران می‌شد دید، بسیار خشمگین شد و به خضر گفت: «آیا کشتی را سوراخ کردی که اهلش را غرق کنی، راستی چه کار بدی انجام دادی؟»
حضرت خضر ـ علیه‌السلام ـ گفت: «آیا نگفتم که تو نمی‌توانی همراه من صبر و تحمّل کنی؟!»
موسی گفت: مرا به خاطر این فراموشکاری، بازخواست نکن و بر من به خاطر این اعتراض سخت نگیر.
از آن‌جا گذشتند و از کشتی پیاده شدند به راه خود ادامه دادند، در مسیر راه خضر ـ علیه‌السلام ـ کودکی را دید که همراه خردسالان بازی می‌کرد، خضر به سوی او حمله کرد و او را گرفت و کشت.
موسی ـ علیه‌السلام ـ با دیدن این منظره وحشتناک تاب نیاورد و با خشم به خضر ـ علیه‌السلام ـ گفت: «آیا انسان پاک را بی‌آنکه قتلی کرده باشد کشتی؟ به راستی کار زشتی انجام دادی.» حتّی موسی ـ علیه‌السلام ـ بر اثر شدّت ناراحتی به خضر ـ علیه‌السلام ـ حمله کرد و او را گرفت و به زمین کوبید که چرا این کار را کردی؟
خضر گفت: به تو نگفتم تو هرگز توانایی نداری با من صبر کنی؟
موسی ـ علیه‌السلام ـ گفت: اگر بعد از این از تو درباره چیزی سؤال کنم، دیگر با من مصاحبت نکن، چرا که از ناحیه من معذور خواهی بود.

← تعمیر دیوار

از آن‌جا حرکت کردند تا این‌که شب به قریه‌ای به نام ناصره رسیدند، آن‌ها از مردم آن‌جا غذا و آب خواستند، مردم ناصره، غذایی به آن‌ها ندادند و آن‌ها را مه‌مان خود ننمودند، در این هنگام خضر ـ علیه‌السلام ـ به دیواری که در حال ویران شدن بود نگاه کرد و به موسی ـ علیه‌السلام ـ گفت: به اذن خدا برخیز تا این دیوار را تعمیر و استوار کنیم تا خراب نشود. خضر ـ علیه‌السلام ـ مشغول تعمیر شد.

جدایی از خضر
موسی ـ علیه‌السلام ـ که خسته و کوفته و گرسنه بود، و از همه مهم‌تر احساس می‌کرد شخصیت والای او و استادش به خاطر عمل نامناسب اهل آن آبادی سخت جریحه‌دار شده و در عین حال خضر ـ علیه‌السلام ـ به تعمیر دیوار آن آبادی می‌پردازد، بار دیگر تعهّد خود را به کلّی فراموش کرد و زبان به اعتراض گشود، اما اعتراضی سبک‌تر و ملایم‌تر از گذشته، گفت: «می‌خواستی در مقابل این کار اجرتی بگیری؟» اینجا بود که خضر ـ علیه‌السلام ـ به موسی ـ علیه‌السلام ـ گفت:
«هذا فِراقُ بَینِی وَ بَینِکَ…؛ اینک وقت جدایی من و تو است، اما به زودی راز آنچه را که نتوانستی بر آن صبر کنی، برای تو بازگو می‌کنم». (کهف، ۷۱ تا ۷۸؛
روایت شده: پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ـ فرمود: «خدا برادرم موسی ـ علیه‌السلام ـ را رحمت کند، اگر تحمّل می‌کرد، عجیب‌ترین شگفتی‌ها را (از دست خضر) می‌دید و نیز فرمود: اگر صبر می‌کرد، هزار شگفتی می‌دید. [۶]
و از امام باقر ـ علیه‌السلام ـ یا امام صادق ـ علیه‌السلام ـ نقل شده فرمود: «لَوْ صَبَرَ مُوسی لَاَراهُ الْعالِمُ سَبْعِینَ اُعْجُوبَهٍ؛ اگر موسی ـ علیه‌السلام ـ صبر و تحمّل می‌کرد، آن عالِم (خضر) هفتاد حادثه عجیب به موسی ـ علیه‌السلام ـ نشان می‌داد.» [۷]
[۸]
و نیز روایت شده: از موسی ـ علیه‌السلام ـ پرسیدند: سخت‌ترین حادثه زندگی تو چه بود؟ موسی ـ علیه‌السلام ـ در پاسخ گفت: «هیچیک از آن همه مشکلات (عصر فرعون و عصر حکومت بنی‌اسرائیل با آن همه رنج‌ها) همانند گفتار خضر ـ علیه‌السلام ـ برایم رنج‌آور نبود که خبر از فراق و جدایی خود از من داد و مرا از علوم خود محروم ساخت.». [۹]

موسی ـ علیه‌السلام ـ سخنی نگفت، و دریافت که نمی‌تواند همراه خضر ـ علیه‌السلام ـ باشد و دربرابر کارهای عجیب او صبر و تحمّل داشته باشد.

اسرار سه حادثه

حضرت خضر ـ علیه‌السلام ـ راز سه حادثه شگفت‌انگیز فوق را برای موسی ـ علیه‌السلام ـ چنین توضیح داد:
اما آن کشتی مال گروهی از مستمندان بود که با آن در دریا کار می‌کردند، و من خواستم آن را معیوب کنم و به این وسیله آن کشتی را از غصب ستمگر زمان برهانم. چرا که پشت سرشان پادشاه ستمگری بود که هر کشتی سالمی را به زور می‌گرفت. معیوب کردن من، برای نگهداری کشتی برای صاحبانش بود.
و امّا آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند و بیم داشتیم که آنان را به طغیان و کفر وادارد، از این رو خواستیم که پروردگارشان به جای او فرزندی پاک‌سرشت و با محبّت به آن دو بدهد. کارهای خضر ـ علیه‌السلام ـ به خصوص کشتن نوجوان گرچه ظاهری بسیار زننده داشت، ولی باید توجّه داشت که فرق است بین نظام تشریع و تکوین ، خداوند حاکم بر هر دو نظام است، در این صورت هیچ مانعی ندارد که خداوند گروهی مانند موسی ـ علیه‌السلام ـ را مأمور اجرای نظام تشریع کند، و گروهی یا شخصی (مانند خضر) را مأمور اجرای نظام تکوین، از نظر نظام تکوین، هیچ مانعی ندارد که خداوند حتّی کودک نابالغی را دچار حادثه‌ای کند که جان بسپارد، چرا که وجودش ممکن است در آینده موجب خطرهای عظیم گردد، مانند این‌که پزشک دست یا پای کسی را قطع می‌کند تا میکرب سرطان از آن به سایر اعضاء سرایت ننماید.
کارهای حضرت خضر ـ علیه‌السلام ـ در ماجرای فوق در محدوده نظام تکوین بوده، ولی حضرت موسی ـ علیه‌السلام ـ مأمور کار‌ها در محدوده تشریع بود، از این رو مقام موسی ـ علیه‌السلام ـ در این راستا از حضرت خضر ـ علیه‌السلام ـ بالا‌تر بود، اگرچه در محدوده نظام تکوین، مقام خضر ـ علیه‌السلام ـ بالا‌تر بود.
از سوی دیگر این کار خضر ـ علیه‌السلام ـ از نشانه‌های رحمت الهی و پاداش او به پدر و مادر با ایمان بود، خضر به دستور خدا آن کودک کافر را ـ که اگر می‌ماند موجب کفر و انحراف پدر و مادر می‌شد، کشت، ولی به جای آن کودک، خداوند دختری به آن پدر و مادر مرحمت فرمود، که کانون ایمان و تقوا بود و به فرموده امام صادق ـ علیه‌السلام ـ از نسل او هفتاد پیامبر، به وجود آمد. [۱۰]

و امّا آن دیوار از آنِ دو نوجوان یتیم در آن شهر بود، گنجی متعلّق به آن یتیمان در زیر دیوار وجد داشت، و پدرشان مرد صالحی بود، و پروردگار تو می‌خواست آن‌ها به حدّ بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند. این رحمتی از پروردگار تو بود، من آن کار‌ها را انجام دادم تا زیر دیوار محفوظ بماند و آن گنج خارج نشود و به دست بیگانه نیفتد، من این کار‌ها را خودسرانه انجام ندادم. این بود راز کارهایی که نتوانستی در برابر آن‌ها تحمّل کنی. [۱۱]

موسی ـ علیه‌السلام ـ از توضیحات حضرت خضر ـ علیه‌السلام ـ قانع شد.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 21
  • 22
  • 23
  • ...
  • 24
  • ...
  • 25
  • 26
  • 27
  • ...
  • 28
  • ...
  • 29
  • 30
  • 31
  • ...
  • 70
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

زینب

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

Random photo

شهید چمران

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس