زینب

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

استغفار قلب را بزرگ می کند

26 تیر 1398 توسط مهناز دارابي

مرحوم دولابی: استغفار قلب را بزرگ می‌کند
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: فرمودند: «دو امان میان شما بود، یکی پیامبر خدا و دیگری استغفار. پیامبر خدا رفت، ولی استغفار همیشه میان شما باقی است. با این دو امان عذاب نیست.»
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: استغفار امانگاه انسان است، یعنی پناهگاه، وقتی گفتی «استغفرالله » در پناه خدا هستی. فرمودند: «دو امان میان شما بود، یکی پیامبر خدا و دیگری استغفار. پیامبر خدا رفت، ولی استغفار همیشه میان شما باقی است. با این دو امان عذاب نیست.»1 روزی هفتاد مرتبه استغفار مستحب است. یکی از خاصیت‌هایش این است که قلب انسان راحت می‌شود. بزرگ می‌شود. از همه راضی می‌شوی از خدا، از مخلوقات خدا.


کسی آب دهان به مالک اشتر انداخت. مالک فردی شجاع و قوی است. رئیس لشکر حضرت امیر است. بزرگ است. این شخص او را نمی شناخت. دید یک نفر خیلی استوار راه می‌رود. نتوانست ببیند یا این که مریض بود. آب دهانی به مالک انداخت. مالک به سرعت رفت. کسی آن جا بود. به آن شخص گفت: می‌دانی چه کردی؟ او مالک بود، مالک اشتر. چگونه جرات کردی؟ گفت: این مالک بود؟ بدنش به لرزه افتاد. به دنبال مالک دوید ببیند کجا رفت تا به پایش بیفتد و استغفار کند. سراغ او را گرفت. گفتند: به مسجد رفت. وقتی به مسجد رسید و مالک را دید، مالک به او گفت: من به مسجد نیامدم جز این که برای تو استغفار کنم. این هم نمونه و مصداق این مطلب.


ان اشاء الله امیدوارم شما که نیتهایتان پاک است اگر در گذشته از کسی، از پدر، از مادر، از همسر ناراحت شده‌اید آنها را عفو کنید. خدا خیلی تلافی می‌کند. اگر قلب حاضر نیست این کار را بکنی، قلبت را نرم کن. دو سه مرتبه استغفار کن. یکدفعه دلت نرم می شود. البته دلهای شما نرم است، آبدار است، سخت و شقی نیست. اگر دیدید قلبتان الان حاضر نیست استغفار کند با زبان استغفار کن، آن وقت دلت نرم می‌شود. حتی ممکن است برایش گریه هم بیفتی، او را دعا هم بکنی.


دل زود نرم می‌شود. دل به ذکر خدا نرم و شفاف می‌شود. اگر خدای نخواسته مطلب بزرگ بوده و نتوانستی استغفار کنی چند مرتبه با زبان استغفارکن، کم کم دلت نرم می‌شود و می‌بینی که راحت شدی. قلبت باز می‌شو. قلب انسان اگر باز شد خیلی بزرگ است. دل و قلب انسانها مثل شکم می‌ماند. اگر مرتب چیز در شکم بریزی و آن را عادت بدهی باز می‌شود. بعضی هستند که اگر جلو آنها غذا بگذاری از بس می‌خورند تعجب می‌کنی که این چه شکم است! هر چه می‌دهند می‌گوید: کم است. دنیا پرست و پول پرست هم همین طور است. هر چه به او می‌دهند می‌گوید: کم است.


خلاصه قلبی که ذکر خدا می‌کند خیلی بزرگ است. اوسع الاشیاء است. 2 هر چه از محبت و صدق و ذکر خدا می‌گیرد باز می‌گوید: کم است. نماز که می‌خواند می گوید: کم است. استغفار هم چیزی است که قلب را بزرگ می‌کند. پیغمبر خدا، آن دریای عظمت الهی، روزی هفتاد مرتبه اسغفار می‌کرد. امیدوارم این عرایضی که بنده می‌کنم در قلبتهایتان خودش به شما بیاموزد. هر کدام از شما دل داشته باشید، قلب داشته باشید، از این سخنان بهره می‌برید.

 نظر دهید »

تربیت رفتاری

25 تیر 1398 توسط مهناز دارابي

امام علی (ع):

هر کس خود را در مقام پیشوایی مردم قرار دهد. پیش از تعلیم دیگران به تعلیم خود بپردازد .

و قبل از آن که بوسیله زبانش تربیت کند. با رفتار خود تربیت نماید .

و کسی که آموزگار و مربی خود باشد. بیشتر سزاوار بزرگداشت است .تا کسی که آموزگارو مربی دیگران باشد.

میزان الحکمه .13 . ص 6390

 نظر دهید »

چرا پیامبر در خانه خود به خاک سپرده شد

25 تیر 1398 توسط مهناز دارابي

چرا پیامبر اسلام در خانه خود به خاک سپرده شد؟
 رسول خدا(ص) در خانه خویش به خاک سپرده شدند، اما اینکه علت و انگیزه انتخاب این محل چه بوده محور اصلی این مقاله است و لازم است در این باره توضیح دهیم.
وهابیان چون سفر برای زیارت قبور صالحان و نیز ساختن بقعه و بنا بر فراز آنها و دست مالیدن و تبرک به آنها را حرام می دانند، با استناد به حدیثی که از طریق عایشه از پیامبر اسلام(ص) نقل می کنند. علت دفن حضرت (ص) در خانه مسکونی شان را از دلایل این حکم می دانند و ادعا می کنند برای آنکه قبر پیامبر (ص) مسجد قرار نگیرد و در دسترس مردم نباشد، آن حضرت (ص) وصیت کرد که در حجره مسکونی اش دفن شود.

ابن تیمیه، بنیانگذار وهابیت در توضیح : چون پیامبر (ص)، کسانی را که قبور را مسجد قرار می دهند، لعن کردند و امت خود را از این کار برحذر داشت و نهی نمود، و از اینکه قبر او را عید قرار دهند نهی نمود، از این رو در اتاق خود دفن گردیدند تا کسی نتواند قبر او را مسجد یا عید قرار دهد … بر خلاف دیگران که در بیابان دفن می شوند، پیامبر (ص) در خانه اش دفن گردید چون ترسید قبر او مسجد قرار گیرد. او در خانه اش به خاک سپرده شد تا قبر او را نه مسجد قرار دهند و نه عید و نه بت.

استناد ابن تیمیه به این حدیث و احادیث مشابه دیگر در زمینه نهی از مسجد قرار دادن قبرها - که از طریق اهل سنت نقل شده - مانند بسیاری دیگر از استدلال های او است که موضوع یا حکمی را مسلم می گیرد و موضوع ها و مسایل دیگر را بر آن استوار می سازد در حالی که از نظر مخالفان او، موضوع یا حکم نخست مورد قبول نیست تا مسائل متفرع بر آن نیز ثابت گردد. در اینجا اجمالا باید توجه داشت که مقصود از احادیث یاد شده، بت قرار دادن یا قبله قرار دادن قبور است زیرا یهود و نصاری چنین می کردند. اما حرمت ساختن مسجد بر فراز قبرها یا کنار آنها از احادیث استفاده نمی شود.

اما این ادعا که پیامبر اسلام(ص) برای آنکه قبرش مسجد و بت قرار نگیرد، در خانه شان دفن گردیدند، هیچ سند و مدرکی ندارد جز اظهار نگرانی عایشه در دنباله حدیث که ابن تیمیه نیز به آن استناد کرده است. یعنی جمله «لو لا ذلک لابزر قبره، خشی ان یتخذ مسجدا»: اگر این ملاحظه نبود قبر پیامبر (ص) آشکار می گردید، [پیامبر] ترسید که قبر او را مسجد قرار دهند.

این حدیث را مسلم در صحیح خود از طریق دیگر، از عایشه بدین صورت نقل کرده: قال رسول الله(ص) فی مرضه الذی لم یقم منه: لعن الله الیهود و النصاری التخذوا قبور انبیائهم مساجد، قالت فلو لا ذلک ابرز قبره غیر انه خشی ان یتخذ مسجدا. یادآوری می شود که در این حدیث کلمه «خشی » توسط شارح صحیح بخاری به صورت فعل ماضی معلوم (خشی) و توسط شارح صحیح مسلم به صورت مجهول (خشی) اعراب گذاری و ضبط شده است. چه «خشی » را معلوم بخوانیم و چه مجهول، در هر حال این سخن، استنباط و اظهار نظر عائشه است نه سخن پیامبر. بخاری این حدیث را در صحیح خود در کتاب «جنائز» نیز نقل کرده و در آخر آن سخن عائشه بدین صورت اضافه شده است: و لو لا ذلک لابرزوا قبره غیر انی اخشی ان یتخذ مسجدا.: «اگر این ملاحظه نبود قبر او را آشکار می کردند ولی من می ترسم آن را مسجد قرار دهند.» اگر مدرک و دلیل دفن پیامبر (ص) در اتاق مسکونی آن حضرت را این حدیث قرار دهیم موضوع هیچ ارتباطی با پیامبر نخواهد داشت زیرا این عائشه است که می گوید: می ترسم قبر پیامبر (ص) را مسجد قرار دهند، نه پیامبر (ص)!

از طرف دیگر اظهار نظر منقول از عائشه نه با احادیثی که از طریق شیعه رسیده سازگار است و نه با احادیثی که در کتب و سنن اهل سنت نقل شده است.

 نظر دهید »

هجرت علی بن موسی الرضا به ایران

19 تیر 1398 توسط مهناز دارابي

حضرت امام رضا - علیه السلام - پس از شهادت پدر بزرگوارش، در سال 183 هجری در 35 سالگی، عهده دار مقام مامت شد. دوره امامت ایشان بیست سال بود که ده سال نخست آن با خلافت «هارون الرشید»، پنج سال با خلافت «محمد امین » و پنج سال آخر با خلافت «عبدالله المامون » معاصر بود.

با شهادت امام موسی کاظم(ع)، سیاست ضد علوی عباسیان با شکست مواجه شد. مردم بیش از پیش به اهل بیت عصمت(ع) گرایش پیدا کردند و این گرایش حتی در میان خانواده خلفا و درباریان نیز رسوخ کرد. چنانکه گویند: زبیده، همسر رشید و نوه منصور و بزرگترین زن عباسی، شیعه شد و چون هارون الرشید از آن آگاهی یافت، سوگند خورد که طلاقش دهد. روایت شده است که وقتی جسد مطهر امام کاظم(ع) را به جمع پاسبانان حکومت آوردند و با سخنان زشت خبر مرگ آن بزرگوار را اعلام کردند، سلیمان، پسر منصور دوانیقی، فرزندان و غلامانش را فرمان داد جلوی این کار را بگیرند. او، خود، با پای برهنه در پی جنازه حرکت کرد و قضیه را کتبا به اطلاع هارون الرشید رساند. هارون در پاسخ گفت: ای عمو، صله رحم کردی، خداوند به تو پاداش نیک دهد; به خدا سوگند،

همه این کارها به خاطر هراس از شورش علویان سامان یافت. چه اینکه سلیمان بن ابی جعفر نیز از برگزیدگان دولت عباسی بود. مؤید این سخن اظهارات هارون در پاسخ به یحیی بن خالد برمکی است. یحیی نخست در باره امام کاظم(ع) سعایت کرد و مقدمات شهادت آن حضرت را فراهم آورد; آنگاه در باره امام رضا(ع) به هارون گفت: پس از موسی بن جعفر پسرش جای او نشسته، ادعای امامت می کند.

هارون، از عواقب قتل موسی بن جعفر(ع) بیم داشت، به یحیی گفت: آنچه با پدرش کردیم کافی نیست؟ می خواهی یکباره شمشیر بردارم و همه علویان را بکشم؟

امام رضا(ع) با استفاده از فرصت بدست آمده، آشکارا اظهار امامت کرده; در حالی که می دانیم امام صادق(ع)، پنج نفر را وصی خود خواند تا وصی برگزیده از گزند دشمنان در امان ماند.

بدین ترتیب باید گفت که عباسیان طی 15 سال آغازین امامت امام رضا(ع) یا در هراس از علویان به سر می بردند و یا به منازعات داخلی بین دو برادر، امین و مامون، مشغول بودند. سرانجام، پنج روز پیش از پایان محرم سال 198 ق، امین از خلافت خلع و به قتل رسید. در این دوره حکومتهای مستقلی چون «ادارسه » و «اغالبه » پای گرفتند و قیام ابوالسرایا روی داد. در این قیام بیش از بیست هزار نفر شرکت داشتند و شهرهای زیادی به تصرف قیام کنندگان در آمد. در سال 199 هجری، ابوالسرایا به دست نظامیان مامون کشته شد.

نام برخی از والیان شهرهای تصرف شده چنین بود:

والی کوفه; اسماعیل بن علی بن اسماعیل بن امام جفعرصادق(ع)والی یمن; ابراهیم بن موسی بن جعفر(ع)والی اهواز; زید بن موسی بن جعفر(ع) (زیدالنار)والی بصره; عباس بن محمد بن عیسی بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب والی مکه; حسن بن حسن افطس والی واسط; جعفر بن محمد بن زید بن علی واسط; حسین بن ابراهیم بن امام حسن(ع)

ولایتعهدی امام رضا(ع)

تزلزل شخصیت مامون و قیامها و حکومتهای مستقلی که در اندک مدتی جان گرفته بود، او را بر آن داشت تا به همان سیاست پیشین عباسیان، که با شعارهایی به نفع علویان حکومت عباسی را از آن خود ساختند، تمسک جوید و رژیم عباسی را با تدبیری زیرکانه از سقوط حتمی نجات بخشد.

بیشتر حکومتهای به استقلال رسیده و عموم قیام کنندگان و رهبران آنها از خاندان پیامبر بودند. چنانکه در قیام ابوالسرایا دو تن از برادران امام رضا(ع) ولایت یمن و اهواز را به دست گرفته بودند. مامون، که پس از شهادت امام کاظم(ع) از امامت علی بن موسی الرضا(ع) آگاهی داشت، وی را ولیعهد خود ساخت تا آتش انقلابها و شورشهای شیعی را فرو نشاند.

احمد شبلی می گوید: … چه بسا انگیزه بیعت گرفتن مامون برای ولایتعهدی امام رضا(ع) آن بود که می خواست به آمال اهل خراسان پاسخ بدهد; زیرا آنان به اولاد علی(ع) تمایل بیشتری داشتند.

 

در ارزیابی شورشهای ضد عباسی به این نکته پی می بریم که از سوی علویان خطری جدی آنان را تهدید می کرد; زیرا این شورشها در مناطق بسیار حساسی برمی خاست و رهبریشان نیز در دست افرادی بود که از استدلال قوی و شایستگی غیر قابل انکاری برخوردار بودند و بدان لحاظ هرگز با عباسیان قابل مقایسه نبودند.

اینکه مردم رهبران این شورشها را تایید می کردند و دعوتشان را به سرعت پاسخ می گفتند، خود دلیلی بود بر میزان درک طبقات مختلف ملت از خلافت عباسیان و نیز شدت خشمشان که بر اثر استبداد، ظلم و رفتارشان با مردم و بویژه با علویان برانگیخته شده بود.

در این میان، مامون بیش از هر کس دیگری می دانست که اگر امام رضا(ع) بخواهد از آن فرصت استفاده کند و به تحکیم موقعیت و نفوذ خویش بر ضد حکومت جاری بپردازد، چه فاجعه ای در انتظارش است.

با توجه به موقعیت پیش آمده، مامون باید دست به کاری می زد تا از ورطه هلاکت رهایی یابد. فرو نشاندن شورشهای علویان، مشروعیت بخشیدن به حکومت عباسی، از میان بردن محبوبیت علویان، جلب اعتماد و مهر اعراب، خشنود ساختن عباسیان، مستمر ساختن تایید ایرانیان، تقویت حسن اطمینان مردم به خلیفه ای که برادر خود را کشته است و از میان بردن خطر قیام رضوی بخشی از حقایقی بود که مامون را در اندیشه نیرنگ فرو برد. او چنان اندیشید که برای خلافت امام رضا(ع) از مردم بیعت بگیرد، تا امام را خلیفه مسلمانان و امیر بنی هاشم، اعم از عباسیان و طالبیان، قرار دهد. حضرت امام رضا(ع) با پیشنهاد مامون مخالفت کرد. اصرار مامون و خودداری امام دو ماه به طول انجامید. سرانجام خلیفه به حضرت رضا(ع) چنین پیام داد:

«… تو همیشه به گونه ناخوشایندی با من برخورد می کنی، در حالی که تو را از سطوت خود ایمنی بخشیدم. به خدا سوگند، اگر ولیعهدی را پذیرفتی که هیچ، و گر نه مجبورت خواهم کرد که آن را بپذیری، اگر باز همچنان امتناع بورزی، گردنت را خواهم زد».

ناگفته پیداست که پیشنهاد خلافت هرگز جدی نبود، چگونه ممکن بود مامون، که برای به دست آوردن خلافت برادرش را از میان برد و عباسیان را از خود رنجاند، آن را به امام(ع) واگذار کند؟

این برنامه، مقدمه مساله ولایتعهدی امام رضا(ع) بود; مساله ای که حضرت(ع) دلایل پذیرش آن را چنین بیان کرده است:

1. روزی «ابن عرفه » از امام پرسید: به چه انگیزه ای وارد ماجرای ولعیهدی شدی؟ امام جواب داد: به همان انگیزه ای که جدم علی(ع) را به ورود در شورا وادار کرد.

2. امام در پاسخ ریان، یکی از یارانش، فرمود: … خدا می داند چقدر از این کار بدم می آمد. ولی چون مرا مجبور کردند که میان کشته شدن یا ولایتعهدی یکی را برگزینم … در واقع این ضرورت بود که مرا به پذیرفتن آن کشانید و من تحت فشار بودم.

در این روایت امام پذیرش ولایتعهدی را به پذیرش خزانه داری از سوی حضرت یوسف مانند می کند.

مامون در برابر اعتراض عباسیان به مساله ولایتعهدی امام رضا(ع) چنین گفت: «این مرد کارهای خود را از ما پنهان کرده، مردم را به امامت خود می خواند. ما او را بدین جهت ولیعهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما بخواند و به ملک و خلافت ما اعتراف کند. در ضمن شیفتگانش بدانند که او چنانکه ادعا می کند نیست و این امر (خلافت) شایسته ماست نه او. همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود بگذاریم، در کار ما شکافی به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامی علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اکنون که این شیوه را پیش گرفته، در کارش مرتکب خطا شدیم، و با بزرگ کردن او خود را در لبه پرتگاه قرار دادیم، نباید در کارش سهل انگاری کنیم. بدین جهت باید کم کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم; باید او را پیش مردم به صورتی درآوریم که از نظر آنها شایستگی خلافت نداشته باشد. سپس در باره او چنان چاره اندیشی کنیم که از خطرات احتمالی اش جلوگیری کرده باشیم ».

هجرت امام رضا(ع) به ایران

وقتی کار امین پایان یافت و حکومت مامون استقرار پذیرفت. مامون ضمن نامه های متعدد از امام رضا(ع) خواست تا همراه بزرگان علوی به خراسان بیاید و چون با مخالفت امام رو به رو شد، پیکی برای انتقال امام رضا(ع) روانه مدینه کرد.

صدوق از محول سجستانی نقل می کند: زمانی که پیکی برای بردن امام رضا(ع) به خراسان وارد مدینه شد، من آنجا بودم. امام برای خداحافظی از رسول خدا(ص) به حرم آمد. او را دیدم که چندین بار از حرم بیرون آمده، دوباره به سوی آرامگاه رسول خدا(ص) بازگشت و با صدای بلند گریست. من به امام نزدیک شده، سلام کردم و علت این امر را جویا شدم. امام در جواب فرمود: «من از جوار جدم بیرون می روم و در غربت از دنیا خواهم رفت…»

حسن بن علی وشاء نقل می کند که، امام به من فرمود:

وقتی خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، اعضای خانواده ام را جمع کردم و دستور دادم برایم چنان گریه کنند که صدایشان را بشنوم. سپس میان آنها دوازده هزار دینار تقسیم کردم و گفتم: من دیگر به سوی شما باز نخواهم گشت.

مامون دستور داد امام رضا(ع) را از مسیر بصره، اهواز و فارس به مرو ببرند. چون بیم آن داشت اگر امام از راه کوفه، جبل و قم حرکت کند، مهرورزی شیعیان شهرهای فوق، حکومت مامون را به خطر اندازد. «تاریخ قم »، که از کهن ترین کتب موجود جهان تشیع است، هجرت امام رضا(ع) را چنین نقل می کند:

«… مامون رضا را از مرو به مدینه در صحبت رجاء بن الضحاک به راه بصره و فارس و اهواز [به طوس آورد]و از برای او در آخر سنه ماتین بیعت به ولایت عهد بستند و امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام را به طوس زهر داد و روز دوشنبه، شش روز از ماه صفر مانده، سنه ثلاث و ماتین مدفون آمد و عمر او چهل و نه سال و چند ماه بوده است، و مدت ولایت عهد دو سال و چهار ماه و قبر و تربت او به دیهیست از دیههای طوس که آنرا سناباد می خوانند، به نزدیک نوقان در سرای حمید بن عبدالحمید الطائی الطوسی در پهلوی رشید…».

هجرت امام رضا(ع) یک مهاجرت سیاسی اجباری بود که در سال 200 هجری به دستور خلیفه وقت انجام شد. مسیر هجرت امام از مدینه به مرو چنین است:

1. مدینه 2. مکه (برخی این شهر را مسیر هجرت نمی دانند).

 

در جریان هجرت حضرت رضا(ع) سه مساله عمده روی داد که به ترتیب عبارت است از: بیماری آن بزرگوار در اهواز، استقبال مردم در نیشابور و بیان حدیث سلسلة الذهب و زندانی شدن در سرخس.

با توجه به استقبال بی نظیر مردم نیشابور از امام رضا(ع) و بیان حدیث سلسلة الذهب از سوی آن حضرت، رژیم عباسی چنان شایع کرد که امام رضا(ع) ادعای الوهیت کرده، او را بدین اتهام در سرخس زندانی ساخت. اینکه امام(ع) چه مدت در زندان بود، معلوم نیست. ولی این واقعه نشان می دهد که پذیرش ولایتعهدی امری تحمیلی بود. با ورود امام به مرو، مامون برای انجام یافتن نقشه اش استقبال باشکوهی از وی به عمل آورد و پس از پذیرش ولایتعهدی از سوی امام، به نام آن جناب سکه زد.

حضرت امام رضا - علیه السلام - پس از شهادت پدر بزرگوارش، در سال 183 هجری در 35 سالگی، عهده دار مقام مامت شد. دوره امامت ایشان بیست سال بود که ده سال نخست آن با خلافت «هارون الرشید»، پنج سال با خلافت «محمد امین » و پنج سال آخر با خلافت «عبدالله المامون » معاصر بود.

با شهادت امام موسی کاظم(ع)، سیاست ضد علوی عباسیان با شکست مواجه شد. مردم بیش از پیش به اهل بیت عصمت(ع) گرایش پیدا کردند و این گرایش حتی در میان خانواده خلفا و درباریان نیز رسوخ کرد. چنانکه گویند: زبیده، همسر رشید و نوه منصور و بزرگترین زن عباسی، شیعه شد و چون هارون الرشید از آن آگاهی یافت، سوگند خورد که طلاقش دهد. روایت شده است که وقتی جسد مطهر امام کاظم(ع) را به جمع پاسبانان حکومت آوردند و با سخنان زشت خبر مرگ آن بزرگوار را اعلام کردند، سلیمان، پسر منصور دوانیقی، فرزندان و غلامانش را فرمان داد جلوی این کار را بگیرند. او، خود، با پای برهنه در پی جنازه حرکت کرد و قضیه را کتبا به اطلاع هارون الرشید رساند. هارون در پاسخ گفت: ای عمو، صله رحم کردی، خداوند به تو پاداش نیک دهد; به خدا سوگند، سندی بن شاهک این کار را به دستور ما انجام نداده است.

همه این کارها به خاطر هراس از شورش علویان سامان یافت. چه اینکه سلیمان بن ابی جعفر نیز از برگزیدگان دولت عباسی بود. مؤید این سخن اظهارات هارون در پاسخ به یحیی بن خالد برمکی است. یحیی نخست در باره امام کاظم(ع) سعایت کرد و مقدمات شهادت آن حضرت را فراهم آورد; آنگاه در باره امام رضا(ع) به هارون گفت: پس از موسی بن جعفر پسرش جای او نشسته، ادعای امامت می کند.

هارون، از عواقب قتل موسی بن جعفر(ع) بیم داشت، به یحیی گفت: آنچه با پدرش کردیم کافی نیست؟ می خواهی یکباره شمشیر بردارم و همه علویان را بکشم؟

امام رضا(ع) با استفاده از فرصت بدست آمده، آشکارا اظهار امامت کرده; در حالی که می دانیم امام صادق(ع)، پنج نفر را وصی خود خواند تا وصی برگزیده از گزند دشمنان در امان ماند.

بدین ترتیب باید گفت که عباسیان طی 15 سال آغازین امامت امام رضا(ع) یا در هراس از علویان به سر می بردند و یا به منازعات داخلی بین دو برادر، امین و مامون، مشغول بودند. سرانجام، پنج روز پیش از پایان محرم سال 198 ق، امین از خلافت خلع و به قتل رسید. در این دوره حکومتهای مستقلی چون «ادارسه » و «اغالبه » پای گرفتند و قیام ابوالسرایا روی داد. در این قیام بیش از بیست هزار نفر شرکت داشتند و شهرهای زیادی به تصرف قیام کنندگان در آمد. در سال 199 هجری، ابوالسرایا به دست نظامیان مامون کشته شد.

 

ولایتعهدی امام رضا(ع)

تزلزل شخصیت مامون و قیامها و حکومتهای مستقلی که در اندک مدتی جان گرفته بود، او را بر آن داشت تا به همان سیاست پیشین عباسیان، که با شعارهایی به نفع علویان حکومت عباسی را از آن خود ساختند، تمسک جوید و رژیم عباسی را با تدبیری زیرکانه از سقوط حتمی نجات بخشد.

بیشتر حکومتهای به استقلال رسیده و عموم قیام کنندگان و رهبران آنها از خاندان پیامبر بودند. چنانکه در قیام ابوالسرایا دو تن از برادران امام رضا(ع) ولایت یمن و اهواز را به دست گرفته بودند. مامون، که پس از شهادت امام کاظم(ع) از امامت علی بن موسی الرضا(ع) آگاهی داشت، وی را ولیعهد خود ساخت تا آتش انقلابها و شورشهای شیعی را فرو نشاند.

احمد شبلی می گوید: … چه بسا انگیزه بیعت گرفتن مامون برای ولایتعهدی امام رضا(ع) آن بود که می خواست به آمال اهل خراسان پاسخ بدهد; زیرا آنان به اولاد علی(ع) تمایل بیشتری داشتند.

علامه جعفر مرتضی حسینی می گوید:

در ارزیابی شورشهای ضد عباسی به این نکته پی می بریم که از سوی علویان خطری جدی آنان را تهدید می کرد; زیرا این شورشها در مناطق بسیار حساسی برمی خاست و رهبریشان نیز در دست افرادی بود که از استدلال قوی و شایستگی غیر قابل انکاری برخوردار بودند و بدان لحاظ هرگز با عباسیان قابل مقایسه نبودند.

اینکه مردم رهبران این شورشها را تایید می کردند و دعوتشان را به سرعت پاسخ می گفتند، خود دلیلی بود بر میزان درک طبقات مختلف ملت از خلافت عباسیان و نیز شدت خشمشان که بر اثر استبداد، ظلم و رفتارشان با مردم و بویژه با علویان برانگیخته شده بود.

در این میان، مامون بیش از هر کس دیگری می دانست که اگر امام رضا(ع) بخواهد از آن فرصت استفاده کند و به تحکیم موقعیت و نفوذ خویش بر ضد حکومت جاری بپردازد، چه فاجعه ای در انتظارش است.

با توجه به موقعیت پیش آمده، مامون باید دست به کاری می زد تا از ورطه هلاکت رهایی یابد. فرو نشاندن شورشهای علویان، مشروعیت بخشیدن به حکومت عباسی، از میان بردن محبوبیت علویان، جلب اعتماد و مهر اعراب، خشنود ساختن عباسیان، مستمر ساختن تایید ایرانیان، تقویت حسن اطمینان مردم به خلیفه ای که برادر خود را کشته است و از میان بردن خطر قیام رضوی بخشی از حقایقی بود که مامون را در اندیشه نیرنگ فرو برد. او چنان اندیشید که برای خلافت امام رضا(ع) از مردم بیعت بگیرد، تا امام را خلیفه مسلمانان و امیر بنی هاشم، اعم از عباسیان و طالبیان، قرار دهد. حضرت امام رضا(ع) با پیشنهاد مامون مخالفت کرد. اصرار مامون و خودداری امام دو ماه به طول انجامید. سرانجام خلیفه به حضرت رضا(ع) چنین پیام داد:

«… تو همیشه به گونه ناخوشایندی با من برخورد می کنی، در حالی که تو را از سطوت خود ایمنی بخشیدم. به خدا سوگند، اگر ولیعهدی را پذیرفتی که هیچ، و گر نه مجبورت خواهم کرد که آن را بپذیری، اگر باز همچنان امتناع بورزی، گردنت را خواهم زد».

ناگفته پیداست که پیشنهاد خلافت هرگز جدی نبود، چگونه ممکن بود مامون، که برای به دست آوردن خلافت برادرش را از میان برد و عباسیان را از خود رنجاند، آن را به امام(ع) واگذار کند؟

این برنامه، مقدمه مساله ولایتعهدی امام رضا(ع) بود; مساله ای که حضرت(ع) دلایل پذیرش آن را چنین بیان کرده است:

1. روزی «ابن عرفه » از امام پرسید: به چه انگیزه ای وارد ماجرای ولعیهدی شدی؟ امام جواب داد: به همان انگیزه ای که جدم علی(ع) را به ورود در شورا وادار کرد.

2. امام در پاسخ ریان، یکی از یارانش، فرمود: … خدا می داند چقدر از این کار بدم می آمد. ولی چون مرا مجبور کردند که میان کشته شدن یا ولایتعهدی یکی را برگزینم … در واقع این ضرورت بود که مرا به پذیرفتن آن کشانید و من تحت فشار بودم.

در این روایت امام پذیرش ولایتعهدی را به پذیرش خزانه داری از سوی حضرت یوسف مانند می کند.

مامون در برابر اعتراض عباسیان به مساله ولایتعهدی امام رضا(ع) چنین گفت: «این مرد کارهای خود را از ما پنهان کرده، مردم را به امامت خود می خواند. ما او را بدین جهت ولیعهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما بخواند و به ملک و خلافت ما اعتراف کند. در ضمن شیفتگانش بدانند که او چنانکه ادعا می کند نیست و این امر (خلافت) شایسته ماست نه او. همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود بگذاریم، در کار ما شکافی به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامی علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اکنون که این شیوه را پیش گرفته، در کارش مرتکب خطا شدیم، و با بزرگ کردن او خود را در لبه پرتگاه قرار دادیم، نباید در کارش سهل انگاری کنیم. بدین جهت باید کم کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم; باید او را پیش مردم به صورتی درآوریم که از نظر آنها شایستگی خلافت نداشته باشد. سپس در باره او چنان چاره اندیشی کنیم که از خطرات احتمالی اش جلوگیری کرده باشیم ».

هجرت امام رضا(ع) به ایران

وقتی کار امین پایان یافت و حکومت مامون استقرار پذیرفت. مامون ضمن نامه های متعدد از امام رضا(ع) خواست تا همراه بزرگان علوی به خراسان بیاید و چون با مخالفت امام رو به رو شد، پیکی برای انتقال امام رضا(ع) روانه مدینه کرد.

صدوق از محول سجستانی نقل می کند: زمانی که پیکی برای بردن امام رضا(ع) به خراسان وارد مدینه شد، من آنجا بودم. امام برای خداحافظی از رسول خدا(ص) به حرم آمد. او را دیدم که چندین بار از حرم بیرون آمده، دوباره به سوی آرامگاه رسول خدا(ص) بازگشت و با صدای بلند گریست. من به امام نزدیک شده، سلام کردم و علت این امر را جویا شدم. امام در جواب فرمود: «من از جوار جدم بیرون می روم و در غربت از دنیا خواهم رفت…»

 

وقتی خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، اعضای خانواده ام را جمع کردم و دستور دادم برایم چنان گریه کنند که صدایشان را بشنوم. سپس میان آنها دوازده هزار دینار تقسیم کردم و گفتم: من دیگر به سوی شما باز نخواهم گشت.

مامون دستور داد امام رضا(ع) را از مسیر بصره، اهواز و فارس به مرو ببرند. چون بیم آن داشت اگر امام از راه کوفه، جبل و قم حرکت کند، مهرورزی شیعیان شهرهای فوق، حکومت مامون را به خطر اندازد. «تاریخ قم »، که از کهن ترین کتب موجود جهان تشیع است، هجرت امام رضا(ع) را چنین نقل می کند:

«… مامون رضا را از مرو به مدینه در صحبت رجاء بن الضحاک به راه بصره و فارس و اهواز [به طوس آورد]و از برای او در آخر سنه ماتین بیعت به ولایت عهد بستند و امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام را به طوس زهر داد و روز دوشنبه، شش روز از ماه صفر مانده، سنه ثلاث و ماتین مدفون آمد و عمر او چهل و نه سال و چند ماه بوده است، و مدت ولایت عهد دو سال و چهار ماه و قبر و تربت او به دیهیست از دیههای طوس که آنرا سناباد می خوانند، به نزدیک نوقان در سرای حمید بن عبدالحمید الطائی الطوسی در پهلوی رشید…».

هجرت امام رضا(ع) یک مهاجرت سیاسی اجباری بود که در سال 200 هجری به دستور خلیفه وقت انجام شد.  امام از مدینه به مرو چنین است:

 

در جریان هجرت حضرت رضا(ع) سه مساله عمده روی داد که به ترتیب عبارت است از: بیماری آن بزرگوار در اهواز، استقبال مردم در نیشابور و بیان حدیث سلسلة الذهب و زندانی شدن در سرخس.

با توجه به استقبال بی نظیر مردم نیشابور از امام رضا(ع) و بیان حدیث سلسلة الذهب از سوی آن حضرت، رژیم عباسی چنان شایع کرد که امام رضا(ع) ادعای الوهیت کرده، او را بدین اتهام در سرخس زندانی ساخت. اینکه امام(ع) چه مدت در زندان بود، معلوم نیست. ولی این واقعه نشان می دهد که پذیرش ولایتعهدی امری تحمیلی بود. با ورود امام به مرو، مامون برای انجام یافتن نقشه اش استقبال باشکوهی از وی به عمل آورد و پس از پذیرش ولایتعهدی از سوی امام، به نام آن جناب سکه زد.

 نظر دهید »

جهاد زن از دیدگاه قرآن

19 تیر 1398 توسط مهناز دارابي

آیه
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا جاءَکمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ یحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَیکمْ أَنْ تَنْکحُوهُنَّ إِذا آتَیتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِکوا بِعِصَمِ الْکوافِرِ وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْیسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا ذلِکمْ حُکمُ اللَّهِ یحْکمُ بَینَکمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکیمٌ[1]

ترجمه
ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگاه زنان مؤمن (از شوهرِ کافر جدا شده) هجرت کنان نزد شما آمدند، آنان را (از نظر ایمان) آزمایش کنید و خداوند به ایمان آنان آگاه تر است. پس اگر آنان را مؤمن تشخیص دادید، به سوی کفّار باز نگردانید، نه اینان برای آنان حلالند و نه آنان برای اینان حلال و آنچه را که شوهران کافر (برای این زنان) پرداخت کرده اند (از قبیل مهریه) به آنان بپردازید و بر شما گناهی نیست که با اینان ازدواج کنید، به شرط آن که مهریه آنان را بپردازید و همسران کافره را به همسری نگاه ندارید و آنچه از برای آنان پرداخت کرده اید از کفّار بگیرید همان گونه (اگر زن، مسلمان شده و به شما ملحق می شد، ) هزینه هایی را که شوهران کافر پرداخت کرده بودند باید از شما درخواست نمایند. این حکم الهی است که خداوند میان شما مقرّر داشته و خداوند آگاه حکیم است.


یکی از بندهای قرارداد صلح حُدیبیه این بود که اگر مشرکی از مکه به مسلمانان مدینه پیوست، مسلمانان او را به مشرکان باز گردانند. این آیه می فرماید: مسئله باز گرداندن شامل زنان مهاجری که به مسلمانان پناهنده شده اند نمی شود.

این آیه از آیات حقوقی و اجتماعی قرآن است. مهریه زن کافری که مسلمان شده، به جامعه اسلامی بپیوندد، به شوهر کافرش داده می شود، «آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا» و این مهریه را باید از بیت المال پرداخت. [2]

کلمه «عصم» جمع «عصمت» به معنای وسیله نگاهداری است.

در این آیه، سیمای عدالت پرور مکتب اسلام جلوه می کند:

اوّلًا زن هجرت کرده را تنها به حال خود رها نمی کند،

ثانیاً حق شوهر کافری که زن خود را از دست داده است، نادیده نمی گیرد و مهریه ای را که پرداخت کرده به او باز می گرداند،

ثالثاً نیاز غریزی و عاطفی زن را با فرمان «تنحکوهن» و نیاز مالی او را با فرمان «أُجُورَهُنَّ» تأمین می کند.

هجرت ممکن است به خاطر فرار از شوهر یا علاقه به زندگی جدید یا جاسوسی یا رسیدن به مال و فامیل باشد، لذا باید با آزمایش انگیزه ها روشن شود.

 

یا همگی بر کفر اصرار دارند که آیه اول مبنی بر برائت و متارکه مسلمانان، به آنان نظر داشت. لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکمْ أَوْلِیاءَ. . . قَدْ کفَرُوا بِما جاءَکمْ مِنَ الْحَقِ

یا به طور دسته جمعی دشمنی با شما را ترک می کنند. «عَسَی اللَّهُ أَنْ یجْعَلَ بَینَکمْ وَ بَینَ الَّذِینَ عادَیتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً» (آیه 7 همین سوره)

یا تفکیک صورت می گیرد، مثلًا زن مسلمان می شود، ولی مرد، کافر باقی می ماند و یا بالعکس که در این صورت، مسلمان به شما ملحق می شود. «جاءَکمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ»

در بیان مهریه اول کلمه «نفقه» به کار رفته، أَنْفَقُوا. . . أَنْفَقْتُمْ ولی در مورد مهریه ازدواج دوم، کلمه «أُجُورَهُنَّ» به کار رفته است. با توجّه به پنج موردی که کلمه «أُجُورَهُنَّ» در قرآن آمده است، به نظر می رسد کلمه «اجر» برای زنان بیوه و ازدواج دوم آنها است.

وقتی ایمان آوردنِ یکی از دو همسر، عقد قبلی را بهم می زند، پس به طریق اولی، اگر قبل از عقد، زن کافر باشد عقدی محقق نمی شود.

امام باقر علیه السلام فرمود: «لا ینبغی نکاح اهل الکتاب» ازدواج با زنان اهل کتاب (یهود و نصارا) سزاوار نیست. آنگاه امام علیه السلام این قسمت از آیه را تلاوت فرمود: [4] «وَ لا تُمْسِکوا بِعِصَمِ الْکوافِرِ»

پیام ها:
1- زنان در انتخاب دین و انجام وظایف دینی تابع شوهر نیستند و حتّی می توانند برای حفظ دین خود هجرت نمایند. «جاءَکمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ»

2- مدّعیان بازگشت از کفر به ایمان، باید مورد آزمایش و امتحان قرار بگیرند. جاءَکمُ الْمُؤْمِناتُ . . . فَامْتَحِنُوهُنَ

3- هر کجا که خطر جاسوسی و امثال آن هست، گزینش و آزمایش لازم است. «فَامْتَحِنُوهُنَّ»

4- با دید مثبت به مردم نگاه کنید. «جاءَکمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ» (با این که هنوز امتحان نشده اند، امّا آیه لقب مؤمن به آنان داده است).

5- علم خداوند به امور، از ما سلب مسئولیت نمی کند. «فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِهِنَّ»

6- در برخورد با افراد، ما مأمور به ملاک های ظاهری هستیم، نه وسواس و سوءظن. «فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِهِنَّ»

7- نقش ایمان در مسایل خانوادگی و زناشویی بسیار مهم است. اگر زنِ کافری مؤمن شد، او را به شوهر کافرش برنگردانید زیرا همسر کافر محیط خانواده را ناسالم می کند. «فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ»

8- سلطه و حکومت کافر بر مسلمان از هر جهت ممنوع است، خواه سیاسی و اجتماعی باشد که قرآن می فرماید: «لَنْ یجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا»[5] و خواه خانوادگی باشد که این آیه می فرماید: زن مسلمان نباید تحت امر شوهر کافر باشد. «فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکفَّارِ»

9- جامعه و محیط در فرد مؤثر است. ممکن است محیط کفر، زن مسلمان را در خود هضم کند، پس او را به کفّار برنگردانید. «فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکفَّارِ»

10- کفرِ یکی از طرفین ازدواج، منجر به طلاق قهری می شود. «فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکفَّارِ»

11- به علاقه شخصی مرد به همسر قانع نشوید، ممکن است شوهر، زن را دوست داشته باشد ولی جامعه فاسد بر روح زن فشار وارد کند. «فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکفَّارِ» (و نفرمود: «الی زوجه»)

12- ایمان، زیر بنای ازدواج است و کافر، کفو و همتای مؤمن نیست. «لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ یحِلُّونَ لَهُنَّ»

13- جدایی زناشویی دلیل نادیده گرفتن حقوق مالی نیست، حتّی اگر کافر هزینه ای را پرداخته باید از طرف مسلمانان به او پرداخت شود. «لا هُمْ یحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا»

14- هر ازدواجی، مهریه جداگانه دارد. (مهریه قبلی که شوهر کافر داده است بپردازید و برای ازدواج دوّم که خودتان اقدام می کنید باید مهریه جداگانه بدهید. ) آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا. . . آتَیتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَ

15- حق مالکیت و حقوق مالی کفّار غیر حربی محفوظ است. «آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا»

16- اولین نیاز زن همسر شایسته است. «لا جُناحَ عَلَیکمْ أَنْ تَنْکحُوهُنَّ»

17- سابقه کفر، مانع ازدواج با تازه مسلمان نیست. «لا جُناحَ عَلَیکمْ أَنْ تَنْکحُوهُنَّ»

18- مهریه، حق زن است. «أُجُورَهُنَّ»

19- هم نیاز غریزی باید تأمین شود، «تَنْکحُوهُنَّ» و هم نیاز مالی. «أُجُورَهُنَّ»

20- از زن بودن و تنهایی و غربت و تازه مسلمان بودن دیگران سوء استفاده نکنید. «آتَیتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ»

21- کفر، کلید جدایی است و مسائلی از قبیل ازدواج و عشق به همسر و فرزند و سابقه زندگی مانع جدایی نیست. «وَ لا تُمْسِکوا بِعِصَمِ الْکوافِرِ»

22- حفظ حقوق، طرفینی است، حق شما و حق کفّار نباید نایده گرفته شود. (اگر زن مسلمانی کافر شد و به کفّار پیوست، مهریه ای که هزینه کرده اید از کفّار بگیرید و اگر زن کافری به مسلمانان پیوست، مهریه ای که کافر پرداخت کرده به او بدهید). «وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْیسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا»

23- پذیرفتن پناهنده، در اسلام پذیرفته شده است، به شرط آنکه اوّلًا افراد آزمایش شوند، ثانیاً مسئله مالی یا زیبایی و زشتی در پناه دادن مطرح نباشد، ثالثاً هزینه ای را که کفّار پرداخت کرده اند به آنان بپردازند و کفّار حق مطالبه دارند. إِذا جاءَکمُ . . . مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَ . . . آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا. . . وَ لْیسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا

24- دستورات الهی، عالمانه و حکیمانه است. «ذلِکمْ حُکمُ اللَّهِ یحْکمُ بَینَکمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکیمٌ»

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 35
  • 36
  • 37
  • ...
  • 38
  • ...
  • 39
  • 40
  • 41
  • ...
  • 42
  • ...
  • 43
  • 44
  • 45
  • ...
  • 70
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

زینب

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

Random photo

شهید مرتضی آوینی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس