علت اصلی طلاق
- عدم شناخت از یکدیگر قبل از ازدواج
اولین علت اصلی طلاق در جامعهایران، نداشتن شناخت مناسب زوج ها نسبت به یکدیگر پیش از ازدواج است. به بیان دیگر خانواده و خود فرد نسبت به خصوصیات و ویژگیهای شخصیتی و رفتاری شریک آینده زندگیاش آگاهی ندارد.
اما راهحل این مشكل چیست؟ برای شناخت صحیح، زوجها ابتدا باید خود را بشناسند و زمانی که به خودشناسی رسیدند در درجه بعد به دنبال کسی باشند که با تواناییها و ارزشهایشان همخوانی داشته باشد. برای شناختن یکدیگر باید چند ملاک و معیار را مورد بررسی قرار دهند از جمله:
از نظر فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی شبیه هم باشند، زیرا نگاه و گفتوگوی فضای زندگی از این مدخل است به لحاظ مذهبی در یک راستا باشند و به اعتقادات یکدیگر احترام بگذارند.
تفاوت سنی را در نظر بگیرند. معمولا یک ازدواج معقول آن است که پسر بزرگتر از دختر باشد. برخی این سؤال را مطرح میکنندکه اگر سن دختر از پسر بالاتر باشد چه پیش میآید؟ در پاسخ باید گفت که اگر طرف مقابل تمام ملاکهای دیگر طرف مقابل را داشته باشد و تفاوت سنی را هم دختر و هم پسر پذیرفته باشند مشكلی نیست.
توجه به ظاهر: باید هر دو طرف از ظاهر و آراستگی شریک زندگیشان خوششان بیاید. اگر چه خیلی از جوانان این مورد را به عنوان اولین و مهمترین نكته در نظر میگیرند و بعد سراغ سایر ملاکها و معیارها میروند که این نوع شیوه انتخاب، نادرست است.
میزان یکسان انرژی: دختر و پسر باید انرژیهای یکسان داشته باشند، زیرا این مسئله به آنها کمک میکند که همپا و رفیق یکدیگر باشند.
توجه به عادتهای شخصی: باید به این مسئله توجه داشت که آیا ما به عنوان یک همسر میتوانیم با عادتهای شریک آینده زندگیمان مانند نوع و نحوه صحبت کردن، لباس پوشیدن، راه رفتن و… کنار بیاییم.
میزان پول خرج کردن: این را باید بدانید كه نوع، میزان و نحوه پول خرج کردن در زندگی مشترک بسیار مهم است و اگر در این زمینه مشكلی باشد، میتواند حتی منجر به طلاق شود.
زوجهای جوان باید بدانند که بعد از ازدواج هیچ تغییری رخ نمیدهد بلکه اصرار در تغییر باعث مقاومت طرف مقابل، لج و لجبازی، دعوا و قهر و درنهایت منجر به طلاق میشود، پس اگر نمیخواهید با طلاق و تبعات آن روبه رو شوید، این ملاکها را جدی بگیرید.
بارها دیده شده است که دختران و پسران جوان برای انتخاب همسر به دنبال شخصی متفاوت از خود در واقع نقطه مقابل خود به لحاظ شخصیتی میگردند. به عنوان مثال ممکن است که دختری اجتماعی با روابط عمومی قوی به دنبال مردی باشد که روابط اجتماعی محدودی داشته باشد، وقتی این زوج کنار هم قرار گیرند مسلما یکدیگر را درک نمیکنند و در آینده همین درك نكردن، مسئله ساز خواهد شد. افراد برای انتخاب شریک زندگیشان باید تشابه شخصیتی را مدنظر قرار دهند و شریکی را انتخاب كنند که از هر جهت شبیه خودشان باشد.
میتوانید با هم حرف بزنید؟
2- توانایی نداشتن ارتباط موثر و سازگار نبودن(عدم تفاهم)
دومین دلیل طلاق در جامعهایراننداشتن تفاهم است. زوجها برای ادامه یک ارتباط رضایتمند باید از مهارتهای زندگی مانند گفتوگو کردن، گوش دادن و توانایی حل مسئله آگاهی داشته باشند و این را بدانند که با تشکیل زندگی «من» و «منیت» از بین رفته و «من» تبدیل به «ما» میشود. در زندگیمشترک نفع «ما» مطرح است. همچنین زوجها باید توانایی سازگاری در هر شرایطی را داشته باشند. در زندگی مشترک، گفتوگو کردن به عنوان یک عامل مهم در ازدواج موفق است.
زوجهایی که بیشتر اهل گفتوگو هستند، توانایی حل مسئله را نیز دارند. متاسفانه از هر 10 زوج، کمتر از 3 زوج توانایی گفتوگو کردن به شیوه مناسب را دارند. باید به این مسئله توجه داشت که وقتی نتوان با گفتوگو به حل مسئلهای پرداخت، مشکل بغرنج خواهد شد.
تكراری نشوید
3- آبیاری نشدن رابطه (تکراری شدن)
سومین علت اختلاف و طلاق میان زوجها، تکراری شدن زن و شوهر برای یکدیگر است. این را باید دانست که رابطه زناشویی مانند یک گیاه است و باید برای رشد آن و جلوگیری از خراب شدن و پژمرده شدن به آن رسیدگی کرد. منظور این است که حسها و نگاههای تازه که در روزهای نخست آشنایی وجود داشته را دوباره بسازیم. تازگی داشتن برای یکدیگر سبب میشود که هر دو طرف از لحاظ عاطفی به یکدیگر نزدیک شوند و حس مهم بودن را به یکدیگر انتقال دهند. زمانی که زوجها وارد فضای طلاق میشوند در واقع این پیام را برای یکدیگر میفرستند که «تو برای من مهم نیستی.» این در حالی است كه هر دو طرف میتوانند كارهایی انجام دهند كه برای طرف مقابل تكراری و خستهكننده نشوندوطرف مقابل هم اهمیت آنهارا در زندگی خودش بداند.
وقتی دیگران زندگی را خراب میكنند
4- دخالتهایی از بیرون
چهارمین علت اصلی طلاق را میتوان دستهای دخالتگری از بیرون دانست، دخالتها میتواند شامل موارد ذیل باشد:
دخالت خانواده: متاسفانه بسیاری از زوجها این مجال و اجازه را به خانوادههایشان میدهند که از همان روزهای اول ازدواج در زندگیشان مداخله كنند. علت این دخالت به وابستگی فرد به خانواده نخستینش بازمیگردد. دختر و پسر وقتی درصدد تشکیل زندگی مشترك هستند، باید وابستگی خود را از خانواده کم كنند و هر کدام از آنها برای پایداری زندگی شان به مدیریت خانواده خود بپردازند.
دخالت امور شغلی و کاری: اهمیت دادن بیش از اندازه به کار و شغل سبب میشود که زوجها نتوانند وقت مفید و کافی کنار یکدیگر داشته باشند که بالطبع این مسئله باعث میشود محبت در خانواده کمرنگ شود. این را باید دانست که شغل همه زندگی نیست بلکه ابزاری برای زندگی است.
دخالت اهداف شخصی: گاهی یکی از زوجین اهداف خود را بزرگ جلوه داده و به آن بها میدهد، مثلا ممکن است یکی از همسران دوست داشته باشد به خارج از کشور مهاجرت کند یا اینکه در منطقه خاصی خانه داشته باشد، در حالی كه طرف مقابل چنین تفكری ندارد. وقتی به این مسائل بیش از حد پرداخته شود عملا سکان زندگی از دست زن و شوهر خارج میشود و روابط به سمت گسسته شدن پیش میرود. بهترین راهحل برای این دسته از زوجها این است که امیال و اهداف خود را در خانه مطرح کنند و تصمیم مشارکتی بگیرند. امروزه فضا، فضای مشارکتی است.
دخالت فرزندان: زوجها برخی اوقات به فرزندانشان بیش از اندازه بها میدهند، به طوری که تصمیمات را فرزندان بر عهده میگیرند تا جایی که حتی زن و شوهر به دلیل توقعات بالای فرزندانشان لحظهای نمیتوانند با همسرشان خلوت كنند.