چرا به امام علی(ع) قتال العرب می گویند؟
باید توجه داشته باشید که این کلام از عنادهای بنی امیه و هواداران آنان به حضرت علی بن ابی طالب (ع) می باشد. آنان برای اینکه نام و مقام و منزلت امیرالمومنین (ع) را میان مردم خراب کنند دست به یک اقدام ناجوانمردانه دیگر زدند و همه جا برای پیشبرد اهداف شوم خود از حضرت، به نام قتال العرب نام می بردند،به خیال اینکه با این حرف روحیه انتقام جویی را در مردم زنده کنند که یک نمونه آن زمانی بود که عمر سعد ملعون در کربلا وقتی دید که لشکریانش نمی توانند از پس امام حسین (ع) بر بیایند این کلمه را در مورد امام به کار برد.
شهید مطهری هم به این مطلب اشاره می کند و می نویسد:
فریاد عمر سعد بلند شد که مادرتان به عزایتان بنشیند، به مبارزه کی رفته اید؟ هذا ابن قتال العرب (بحار الانوارج ۴۵ ص ۵۰، مناقب ابن شهر آشوب ج ۴ ص ۱۱۰ مقتل الحسین مقرم ص ۳۴۶) این پسر کشنده عرب است، پسر علی بن ابیطالب است، والله نفس ابیه بین جنبیه (بحارالانوارج ۴۴ ص ۳۹۰، ارشاد شیخ مفید ص ۲۳۰ ) بخدا روح پدرش علی در کالبد اوست، به تنهایی به جنگ او نروید (حماسه حسینى ، ج ۳، ص ۱۶۶)
اما اینکه چرا به آن حضرت این نام را داده بودند دلیلش روشن است، چون فداکارى و از خود گذشتگى على علیه السلام در جنگهایی که در زمان پیامبر از خود نشان داد بر احدى پوشیده نمانده بود لذا در اثر ابراز رشادت و شجاعت بى نظیرش او را ضیغم الغزوات و قتال العرب می نامیدند و جز جنگ تبوک که به دستور پیغمبر در مدینه مانده بود در تمام جنگها شرکت کرده و پرچم فتح و پیروزى همیشه در دست او بوده است.
لذا بسیاری از کسانی که پدران یا برادران کافرشان به دست امیرالمومنین کشته شده بودند در عداوت با آن حضرت او را قتال العرب می نامیدند.اینک توجه شما را جلب می کنم به گوشه ای از شجاعت آن حضرت که دلیل نامیده شدنش به این نام توسط این افراد شد:
شیخ مفید شجاعت آن حضرت را نوعى اعجاز دانسته و مینویسد: هیچ جنگجوى کار آزموده اى دیده نشده است که همیشه در جنگ پیروز شود بلکه گاهى بر دشمنش غلبه کرده و گاهى نیز شکست خورده است و همچنین ضربت شمشیر هیچ دلاورى همیشه چنان نبوده است که دشمن در اثر زخم آن جان سپرد بلکه گاهى فوت کرده و گاهى هم بهبودى یافته است و چنین امرى در طول تاریخ سابقه ندارد مگر امیرالمؤمنین علیه السلام که با هر همآوردى به مبارزه برخاست بر او چیره گشت و به هر رزمجوئى ضربتى زد او را به هلاکت رسانید و این هم از موجباتى است که او را از همگان ممتاز میکند و خداوند جریان عادى امور را در هر جا و زمان به وسیله او به هم زده و وجود وى یکى از نشانه هاى روشن خداى تعالى میباشد. (ارشاد مفید جلد ۱ باب ۳ فصل ۵۶ )
قوت قلب على علیه السلام که از ایمان و یقین وى سرچشمه مى گرفت در هیچ بشرى دیده نشده است، روزى در جنگ صفین به چهره خود نقاب زده و به صورت یک فرد ناشناس در جلو صفوف شامیان مبارز میطلبید پس از آنکه گروهى از مبارزان شام را به خاک هلاکت افکند معاویه به عمرو عاص گفت: این شجاع قویدل کیست؟
عمرو گفت یا عبدالله ابن عباس است! و یا خود على است معاویه گفت چگونه میتوان تشخیص داد؟
عمرو گفت: ابن عباس مرد شجاعى است ولى در مقابل حمله عمومى سپاه به این انبوهى نمی تواند مقاومت کند تمام سپاهیان را فرمان حمله بده. که از جاى بجنبند و به این جنگجو حمله کنند اگر رو گردانید ابن عباس است و اگر ثابت و پا بر جا ماند على است زیرا على از تمام عرب اگر به مقابله اش برخیزند رو نمیگرداند چه رسد به سپاه تو. (خود حضرت امیر علیه السلام نیز در نامه اى که به عثمان بن حنیف نوشته میفرماید: والله لو تظاهرت العرب على قتالى لما ولیت عنها؛ به خدا سوگند اگر تمام عرب به پشتیبانى یکدیگر بجنگ من برخیزند من از آنها رو گردان نمیشوم. نهج البلاغه نامه ۴۵ ).
معاویه براى آزمایش فرمان حمله عمومى داد و تمام سپاه او به حرکت در آمد اما آن مبارز چون کوه آهنین در جاى خود ثابت و برقرار بود آنگاه فهمیدند که على علیه السلام است پیکار میکند لذا فرمان عقب نشینى دادند.
وقتى صداى على علیه السلام در میدانهاى جنگ بلند میشد لرزه بر ارکان وجود آنها میافتاد. در جنگهاى جمل و صفین غالب اوقات یک تنه خود را بر سپاهیان مخالف میزد و صفوف آنها را متلاشى کرده و پراکنده می ساخت.
به تصدیق دوست و دشمن على علیه السلام کرار غیر فرار و اسدالله الغالب و غالب کل غالب بود، زره آن حضرت که به منزله لباس جنگ او بود مانند پیشبندى فقط با چند حلقه در شانه هاى او به هم وصل میشد و به کلى فاقد قسمت پشت بود علت این امر را از وى سؤال کردند فرمود: من هرگز پشت به دشمن نخواهم نمود در این صورت احتیاجى به پشت بند زره ندارم.
یکى از اصحاب على علیه السلام خدمت آن حضرت عرض کرد که براى میدانهاى جنگ اسبى تندرو و چالاک ابتیاع کنید که چنین اسبى صاحب خود را در مهلکه ها نجات میدهد على علیه السلام فرمود من هرگز از جلو دشمن فرار نخواهم کرد تا با اسب تند رو از ورطه خطر دور شوم و دشمن فرارى را نیز تعقیب نخواهم نمود تا بخواهم زودتر به او برسم بنا براین مرکب من هر چه باشد اهمیتى ندارد. (امالى صدوق مجلس ۳۲ حدیث ۴)
ابن ابى الحدید گوید: على علیه السلام شجاعى بود که نام گذشتگان را محو کرد و محلى براى آیندگان باقى نگذاشت، در قوت ساعد و نیروى بازو نظیرى نداشت و یک ضربت او براى قوى ترین شجاعان مرگ و هلاکت را پیش میآورد چنانکه هیچ مبارزى از دست او جان سالم بدر نبرد و شمشیرى نزد که احتیاج به دومى داشته باشد و هر رزمجوى دلاورى را که میکشت تکبیر میگفت و در لیلة الهریر شماره تکبیراتش به ۵۲۳ رسید و معلوم گردید که ۵۲۳ نفر از ابطال نامى را در آن شب به دیار عدم فرستاده است. (کشف الغمه ص ۷۳ ). در جنگ احد پس از آن که مردان رزمى قبیله بنى عبد الدار به دست آن حضرت کشته شدند غلامى از آن قبیله که حبشى بود و صوأب نام داشت در حالی که بسیار خشمگین و دهانش کف زده بود سوگند یاد کرد که: به جاى کشته شدگان قبیله خود شخص محمد را خواهم کشت! این غلام ضمن اینکه شجاع بود جثه بزرگى هم داشت لذا مسلمین از او ترسیدند و جرأت مبارزه با او را نداشتند، على علیه السلام چنان ضربتى بر او زد که او را از کمر دو نیم نمود به طوری که بالا تنه اش به زمین افتاد و نیم پائین در حال ایستاده ماند هر دو لشگر متعجب و مبهوت شده و مسلمین میخندیدند! (منتهى الامال جلد ۱ ص ۴۴ نقل به معنى).
در تمام جنگها مجاهد فى سبیل الله بود و اندوه و پریشانى مسلمین با وجود وى زائل می گشت، وقتى دست به قبضه ذوالفقار میبرد پیروزى مسلمین محرز و مسلم می شد و هنگامی که پیغمبر صلى الله علیه و آله را از طرف مشرکین غم و اندوهى میرسید و سپاهیان مخالف براى قتل او تصمیم میگرفتند وجود على علیه السلام باعث برطرف شدن غم و اندوه پیغمبر میگردید و به همین جهت او را الکاشف الکرب عن وجه رسول الله گفتند.
شجاعت و نیروى بازوى على علیه السلام اظهر من الشمس بود و مخالفین و دشمنانش نیز او را به شجاعت میستودند، مشهور است که با دو انگشت سبابه و وسطى گردن خالد بن ولید را فشار داد به طوری که خالد نعره زد و نزدیک به هلاکت بود. در غزوات پیغمبر صلى الله علیه و آله بسیار اتفاق افتاده بود که على علیه السلام در مقابل دشمنان ایستادگى کرده بود و اگر آن حضرت نبود کار مسلمین یکسره میشد.
در قاموس زندگانى على علیه السلام کلمه ترس معنى و مفهومى نداشت او نه از جنگ میترسید و نه از مرگ وحشت میکرد در سراسر زندگانى خود با مرگ و خطر هم آغوش بود و بارها میفرمود : والله لابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه؛ به خدا سوگند پسر ابیطالب به مرگ بیشتر از طفل شیرخوار به سینه مادرش مأنوس و مشتاق است. (نهج البلاغه کلام ۵ )
در جنگ صفین بدون زره در میان دو لشگر می گشت، امام حسن علیه السلام عرض کرد این عمل در موقع جنگ بى احتیاطى است فرمود: یا بنى ان اباک لا یبالى وقع على الموت او وقع الموت علیه (بحار الانوار جلد ۴۱ ص ۲ نقل از مناقب آل ابیطالب) : پسر جانم پدرت باکى ندارد که رو به مرگ رود یا مرگ به سوى او آید.
ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد روزى معاویه خفته بود پس از بیدار شدن عبدالله بن زبیر را در پایین پایش دید که بر تخت او نشسته بود، عبدالله از روى شوخى به معاویه گفت اگر میخواستم ترا (در خواب که بودى) غفلتا میکشتم. معاویه گفت بعد از ما اظهار شجاعت کن! عبدالله گفت براى چه شجاعت مرا انکار می کنى با این که من در جنگ برابر على بن ابیطالب بایستادم! معاویه گفت اگر چنین جرأت می کردى یقینا على تو و پدرت را با دست چپ می کشت و دست راستش بیکار می ماند و دنبال دیگرى می گشت که به قتل رساند. (بحار الانوار جلد ۴۱ ص ۱۴۳ )
این بود شمه ای از شجاعت و دلیری آن بزرگ مرد تاریخ که شجاعتش در راه پیشبرد اسلام سبب اینگونه لقبها به ایشان شد.