زینب

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

دوره امامت امام هادی (_ع)

27 مرداد 1398 توسط مهناز دارابي

دوره امامت
امام هادی(ع):
«مردم در دنیا با اموالشانند و در آخرت با اعمالشان.».
علی بن محمد، در سال ۲۲۰ق در ۸ سالگی به امامت رسید. به گزارش منابع، سن پایین امام هادی(ع) در آغاز امامت، منجر به تردید شیعیان نشد چرا که آغاز امامت امام جواد در سن کم، موجب شد شیعیان پس از وی در مواجهه با چنین موضوعی دچار تردید نشوند.[۲۴] به نوشته شیخ مفید، شیعیان پس از امام نهم، به استثنای عده اندکی، امامت امام هادی(ع) را پذیرفتند،[۲۵] و آن عده اندک، موسی بن محمد، معروف به موسی مبرقع را امام دانستند؛ با این حال پس از مدتی از اعتقاد خود برگشتند و به عموم شیعیان پیوستند.[۲۶] سعد بن عبدالله اشعری، بازگشت آن عده به امام هادی(ع) را حاصل بیزاری جستن موسی مبرقع از آنان دانسته است.[۲۷] شیخ مفید[۲۸] و ابن شهرآشوب،[۲۹] اتفاق‌نظر شیعیان بر امامت امام هادی(ع) و عدم ادعای امامت از سوی کسی جز وی را دلیل محکمی بر اثبات امامت وی دانسته‌اند.[۳۰] همچنین کلینی و شیخ مفید، نصوص مربوط به اثبات امامت وی را در آثار خود برشمرده‌اند.[۳۱]

امام هادی(ع):
«حکمت در سرشت‌های فاسد اثر نمی‌کند.»
بنا به گفته ابن شهر آشوب، شیعیان از طریق نصوص امامان پیشین، بر امامت علی بن محمد آگاه شدند؛ نصوصی که توسط راویانی از جمله اسماعیل بن مهران، ابوجعفر اشعری و خیرانی نقل شده‌اند.[۳۲]

دوره امامت امام هادی (ع)

 

امام هادی(ع) ۳۳ سال، از ۲۲۰ تا ۲۵۴ قمری، امامت شیعیان را بر عهده داشت[۳۳] و در این مدت چند خلیفه عباسی بر سر کار آمدند؛ آغاز امامت او با خلافت معتصم، و پایان آن در دوره خلافت معتز بوده است.[نیازمند منبع] ابن شهر آشوب، پایان عمر امام هادی(ع) را در زمان خلافت معتمد عباسی دانسته است.[۳۴]

علی بن محمد، امام دهم شیعیان، ۷ سال از امامت خود را در دوره خلافت معتصم عباسی سپری کرد.[نیازمند منبع] معتصم، بنابر گزارش‌های تاریخی، در مقایسه با دوران امام جواد، در زمان امام هادی، سختگیری‌های کمتری به شیعیان روا می‌داشت و مدارای بیشتری با علویان داشته است؛ این تغییر رویکرد، ناشی از بهبود اوضاع اقتصادی و کاهش یافتن قیام‌ها از سوی علویان دانسته شده است.[۳۵] همچنین حدود ۵ سال از دوران امامت امام دهم، با خلافت واثق، ۱۶ سال با خلافت متوکل، ۶ ماه با خلافت مستنصر، ۴ سال با خلافت مستعین و ۲ سال با خلافت معتز همزمان بوده است.[نیازمند منبع]

احضار به سامرا
متوکل عباسی در سال ۲۳۳ق تصمیم گرفت امام هادی را وادار کند از مدینه به سامرا برود.[نیازمند منبع] سبط ابن جوزی، بدگویی برخی افراد علیه امام هادی، و همچنین گزارش‌های حاکی از میل مردم به امام دهم شیعیان را دلیل تصمیم متوکل عباسی برای احضار علی بن محمد(ع) به سامرا دانسته است.[۳۶] به گزارش شیخ مفید، سعایت‌کننده از امام هادی نزد متوکل، فردی به نام عبدالله بن محمد بوده است.[۳۷] به گزارش مسعودی، بریحه عباسی امام جماعت منصوب خلیفه در حرمین، در نامه‌ای به متوکل، به وی گفت که «اگر مکه و مدینه را می‌خواهی، علی بن محمد را از آنجا بیرون کن؛ زیرا او به سوی خود دعوت می‌کند و شمار زیادی را دور خود جمع کرده است».[۳۸] بر همین اساس، یحیی بن هرثمه از سوی متوکل عباسی، مأمور انتقال امام هادی به سامرا شد.[۳۹] امام هادی(ع) در نامه‌ای به متوکل، بدگویی‌ها علیه خویش را رد کرد،[۴۰] اما متوکل در پاسخ، با احترام از او خواست به سوی سامرا حرکت کند.[۴۱] متن نامه متوکل، در آثار شیخ مفید و کلینی ذکر شده است.[۴۲]

به گفته برخی منابع، متوکل، برنامه آوردن امام هادی(ع) به سامرا را به گونه‌ای طراحی کرده بود که حساسیت مردم برانگیخته نشود و مسافرت اجباری امام، پیامدهایی به دنبال نداشته باشد،[نیازمند منبع] ولی مردم مدینه متوجه شده بودند. سبط ابن جوزی از یحیی بن هرثمه نقل کرده که مردم مدینه بسیار ناراحت و برآشفته شدند و دست به یک سری عکس‌العمل‌های غیر منتظره و در عین حال ملایم زدند. به تدریج ناراحتی آنان به حدی رسید که ناله و شیون به راه‌انداختند و تا آن زمان، مدینه چنین وضعی به خود ندیده بود.[۴۳]

امام هادی(ع) پس از ورود به کاظمین، با استقبال مردم مواجه شده و به خانه خزیمة بن حازم وارد گردید و از آنجا به سوی سامرا حرکت داده شد.[۴۴] به گفته شیخ مفید، نخستین روزی که امام وارد سامرا شد، متوکل دستور داد تا او را یک روز در «خان صعالیک»(محل فرود کاروان‌ها) نگاه داشتند و روز بعد به خانه‌ای که برای اسکان آن حضرت در نظر گرفته شده بود، بردند.[۴۵] به نظر صالح بن سعید، این اقدام به قصد تحقیر امام هادی(ع) انجام شده است.[۴۶] شیخ مفید معتقد است حضرت هادی به ظاهر مورد احترام متوکل بوده، ولی متوکل علیه او دسیسه می‌کرد[۴۷] متوکل در صدد بود ضمن نظارت‌های کلّی، امام را در نقش یکی از درباریان نشان دهد و از ابهت و عظمت آن حضرت در چشم مردم بکاهد.[۴۸] بر اساس گزارشی که به متوکل داده شده بود مبنی بر این‌که در منزل امام هادی(ع) ادوات جنگی و نامه‌هایی از شیعیان به او وجود دارد، به دستور او تعدادی از مأموران غافلگیرانه به منزل امام هادی حمله بردند. وقتی وارد خانه او شدند، امام را در اتاقی یافتند که آیاتی از قرآن را زمزمه می‌کرد. او را پیش متوکل بردند. وقتی امام به مجلس متوکل وارد شد، او کاسه شرابی در دست داشت؛ متوکل آن حضرت را در کنار خود جای داد و شراب تعارف او کرد. امام عذر خواست و فرمود: گوشت و خون من به شراب آلوده نشده است. آنگاه متوکل از حضرت خواست برایش شعری بخواند که او را به وجد آورد. امام فرمود: کمتر شعر می‌خوانم. اما متوکل اصرار ورزید و آن حضرت اشعاری خواند [۴۹] اشعار وی متوکل و دیگران را تحت تاثیر قرار داد، به گونه‌ای که متوکل از کثرت گریه صورتش خیس شد و دستور داد بساط شراب را برچینند. سپس دستور داد امام را با احترام به خانه‌اش بازگردانند.[۵۰]

متوکل از نظر کلامی به جریان اهل حدیث گرایش داشت و آنان ضدّ معتزله و شیعه بودند. اهل حدیث متوکل را علیه شیعیان تحریک می‌کردند و در نتیجه سرکوبی شیعه با شدّت هر چه بیشتر دنبال شد.
متوکل نگران جایگاه اجتماعی خود بود و از ارتباط مردم با امامان شیعه هراس داشت. از این رو می‌کوشید این پیوند را قطع کند. متوکل در همین راستا مرقد امام حسین(ع) را تخریب کرد و زمین آن منطقه را شخم زد و نسبت به زائران امام حسین، سختگیری شدید و مجازات‌های هولناکی به کار بست.[۵۱]
پس از متوکل فرزندش منتصر بر سر کار آمد. در این دوره فشار حکومت بر خاندان علوی از جمله امام هادی(ع) کاستی گرفت.[۵۲]

برخورد با غالیان
در زمان امامت امام هادی غالیان فعال بودند آنان خود را از اصحاب و نزدیکان حضرت هادی معرفی می‌کردند و مطالبی را به امامان شیعه از جمله امام هادی نسبت می‌دادند که بر اساس نامه احمد بن محمد بن عیسی به امام هادی دل‌ها از شنیدن آنها مشمئز می‌شد و از طرفی چون به ائمه منسوب می‌شد، جرأت انکار و رد آنها را هم نداشتند. به عنوان نمونه منظور از فحشا و منکر در آیه إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ‌ [۵۳] را اشاره به شخصی می‌دانستند که اهل رکوع و سجده نبوده و منظور از زکات را فردی مشخص می‌دانستند نه پرداخت مال. همچنین برخی از واجبات و محرمات دیگر را نیز تأویل می‌کردند. امام هادی در پاسخ احمد بن محمد نوشت که این گونه تأویلات از دین ما نیست؛ از آن پرهیز کنید.[۵۴]فتح بن یزید جرجانی بر این باور بود که خوردن و آشامیدن با مقام امامت سازگار نیست و امامان نیازی به خوردن و آشامیدن ندارند، امام هادی در پاسخ او به خوردن و آشامیدن پیامبران و راه رفتن آنان در بازار استناد کرد و فرمود: «هر جسمی چنین است جز خدا که جسم را جسمیت بخشیده است».[۵۵]

امام دهم شیعیان، در پاسخ به نامه سهل بن زیاد، از غلو علی بن حسکه خبر داده بودند، وابستگی علی بن حَسَکه به اهل بیت را رد کرد، سخنان او را باطل شمرد و از شیعیان خواست از او دوری کنند و حکم قتلش را نیز صادر کرد. بر اساس این نامه، علی بن حسکه به الوهیت امام هادی معتقد بود و خود را باب و پیامبر از جانب او معرفی می‌کرد.[۵۶] امام هادی غالیانی همچون محمد بن نصیر نمیری [یادداشت ۲] رئیس فرقه نصیریه،[۵۷] حسن بن محمد معروف به ابن بابا و فارس بن حاتم قزوینی را نیز لعن کرده است.[۵۸] امام ضمن نامه‌ای از ابن بابا قمی بیزاری جست و فرمود: او گمان برده که من او را فرستاده‌ام و او باب من است. شیطان وی را گمراه کرده است.[۵۹]

امام هادی(ع) از شیعیان خواست فارس بن حاتم را تکذیب کنند و درباره اختلافی که میان ابن حاتم و علی بن جعفر الهمانی پیدا شده بود، جانب علی بن جعفر را گرفت و ابن حاتم را رد و طرد کرد. همچنین دستور قتل ابن حاتم را صادر نمود و برای قاتل وی سعادت اخروی و بهشت را تضمین کرد.[۶۰] او در پاسخ سؤالات شیعیان درباره ابن حاتم، از وی اعلام بیزاری می‌کرد. به گفته جعفریان تاریخ‌پژوه معاصر، کثرت روایات درباره ابن حاتم در رجال کشی، نشان می‌دهد که خطر بزرگی از جانب وی شیعه را تهدید می‌کرده است.[۶۱] از دیگر غالیانی که خود را از اصحاب امام هادی(ع) قلمداد می‌کرد، احمد بن محمد سیاری بود،[۶۲] که بیشتر رجالیان او را غالی و فاسد المذهب دانسته‌اند.[۶۳] کتاب القراءات او از مصادر اصلی روایاتی است که در تحریف قرآن توسط برخی از افراد به آن، استدلال شده است.[۶۴] از دیگر غالیان این دوره حسین بن عبیدالله محرر بود که به اتهام غلو از قم اخراج شد،[۶۵] امام هادی(ع) ضمن رساله‌ای که ابن شعبه حرّانی آن را نقل کرده، بر اصالت قرآن تأکید کرد و آن را در مقام سنجش روایات و تشخیص صحیح از ناصحیح به عنوان معیاری دقیق معرفی کرده و به طور رسمی قرآن را به عنوان تنها متنی که همه گروه‌های اسلامی به آن استناد می‌کنند، مطرح کرده است.[نیازمند منبع] او همچنین در مسائل اختلافی به قرآن استناد می‌کرد.[۶۶]

عباس بن صدقه، ابوالعباس طرنانی (طبرانی) و ابوعبداللّه کندی معروف به «شاه رئیس» از دیگر غالیان این دوره بودند.[۶۷] امام هادی از شیعیانی که به اشتباه به غلو متهم می‌شدند، دفاع می‌کرد و هنگامی که قمی‌ها محمد بن اورمه را به اتهام غلو از قم اخراج کردند نامه‌ای از امام دهم شیعیان در دفاع از او خطاب به اهل قم صادر شد و او را از اتهام غلو تبرئه کرد.[۶۸]

۸]

 نظر دهید »

غدیر از دیدگاه سنت

27 مرداد 1398 توسط مهناز دارابي

برای آشنائي بیشتر با دلایل اهل تشیع به کتاب الغدیر علامه امینی مراجعه شود.

که به فرض صحت آن، مطلبی در آن نیست که اشاره نماید که او برای خلافت ازدیگری برتر و اولی است ولفظ مولی هم به معنای امام به کار نمی رود، این از یک جهت و اما از جهت دیگر آن حضرت صلى الله علیه وسلم  فرمودند هر کس من مولای او هستم پس علی  مولای اوست، یعنی در زمان حیات و بعد از رحلت آن حضرت، پس اگر این قول دلیل بر ولایت علی باشد، لازمه اش این است که باید در زمان پیامبر صلى الله علیه وسلم  هم سرپرستی و مسئولیت امور را داشته باشد چرا که او بنابر این قول شریک آن حضرت  در رهبری و ولایت است در حالی که کسی که شریک رسوخدا  نیست وبه فرض اگر این روایت دلالت اولویت کند، لازم نیست بر الویت در رهبری و خلافت دلالت کند اگر چنین می بود،همانا می فرمودند: “اللهم وال فی تصرفه وعاد من لم یکن کذلک"[2].

يعني: خداوند یاور کسی باش که تحت اختیار و فرمان اوست و دشمن کسی باش که تحت اختیار او نیست.

لازم نبود پیامبر صلى الله علیه وسلم  امتش را در سر در گمی قرار دهد تا در بین شان نزاع بوجود آید.

نعوذ بالله پیامبر صلى الله علیه وسلم  مردم آزار بود؟ پس حدیث ((من کنت مولاه. . . ) فقط دلالت بر قدرت و منزلت والای علی  می کند، اگر غیر از این باشد جا دارد که بپرسیم اگر مقصود پیامبر  از این مطلب خلافت بوده چه چیزی مانع شد که در آن اجتماع انبوه  و بی سابقه که به روایتی هشتاد هزار و به روایتی دیگر یکصد بیست و چهار هزار نفر بوده اند خلافت علی  را با عبارتی واضح و صریح که غیر قابل تغییر باشد اعلان نکند.مثلا مي توانست بگويد اي مردم علي بعد از من جانشين من است و با او بيعت كنيد مشكل حل بود.

دکتر محمد جواد مشکور می نویسد: مطلبی که بر ما مجهول است این است، که چرا در اجتماع سقیفه کسی از مهاجر و انصار سخنی از حدیث غدیر با وجود مسلمیت آن به میان نیاورده است.

اگر طرفداران حضرت علی از این حدیث که از تاریخ صدور آن کمتر از یک سال می گذشت[3]و بایستی همه کسانی که در حجه الوداع حاضر بودند آن را بخاطر داشته باشند ذکر می کردند، سرنوشت اسلام طوری دیگر می شد.

((نعوذ بالله همه مرتد شدند و حکم پیامبر را نادیده گرفتند و یک نفر نبود که بگوید پیامبر صلى الله علیه وسلم  در حجه الوداع چنین فرمودند)).

پاسخ دوم: مولی دارای معانی زیادی می باشد من جمله، سید، آقا، ارباب، بنده، آزاد کننده، بنده آزاد شده، ولی نعمت، نعمت دهنده، شریک، پسر، پسر عمو، خواهر زاده، عمو، داماد نزدیک، قریب خویشاوند، پیرو، تابع.اما مولي به معني امامت يا خلافت نيومده است

در اینجا (مولی) به معنای دوست است، نه خلیفه چنانچه در سوره محمد آیه ده خداوند می فرماید:

﴿ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْکَافِرِینَ لا مَوْلَى لَهُمْ﴾ (محمد: 11). یعنی: “این به سبب آن است که خداوند دوست (کار ساز) مسلمان است و به سبب آن است که کافران را هیچ کار سازی نیست”. و نیز در سوره دخان آیه 41 خداوند می فرماید:

﴿یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلىً عَنْ مَوْلىً شَیْئاً وَلا هُمْ یُنْصَرُونَ﴾ (الدخان: 41). یعنی: “روزی که دفع نکند هیچ دوستی از دوست دیگر چیزی را و نصرت داده نمی شود”.

و چندین آیه دیگر که در همه مولی به معنای دوست است و مطلقاً به معنای خلیفه بکار نرفته است.

سوم: حضرت رسولخدا همان طور که گفتیم پس از قضیه غدیر خم حضرت ابوبکر را در مدت بیماری به جای خود به مسجد فرستاد اگر حضرت علی خلیفه می بود باید او را به مسجد می فرستاد[5].

چهارم: اگر علی خلیفه بود تقاضای عباس عمویش در هنگام بیماری پیغمبر که علی  نزد آن حضرت صلى الله علیه وسلم  برود و از او درخواست تعیین خلیفه نماید بیمورد خواهد بود[6].

پنجم:  در نهج البلاغه خطبه (91) حضرت علی مقام وزارت را برای خود انتخاب می فرماید. کسی که به امر خدا و رسول خلیفه شده باشد حق ندارد از امر خدا و رسول تخلف نماید. و به وزارت غیر خلیفه تن در دهد.[7]

ششم: نهج البلاغه خطبه (37) حضرت علی می فرماید:[8]من به موجب عهد و میثاقی که در گردن داشتم، با خلفا بیعت کردم. کسی که خودش خلیفه است، چگونه برای بیعت با دیگران عهد و میثاق می بندد. اعتراف به عهد و میثاق برای بیعت با دیگران دلیل روشنی است بر اینکه حضرت علی دارای مقام خلافت نبوده و موضوع غدیر خم ارتباطی با امر خلافت نداشته است.

هفتم: تمام مورخین بیان کرده اند به اینکه حضرت رسول برای خود خلیفه معین نکرده و ابوبکر را از لحاظ بزرگی سن به مسجد فرستاده و بعد از رحلت رسولخدا مهاجرین و انصار به همین لحاظ او را به خلافت برگزیدند.

هشتم: اگر مقصود پیامبر صلى الله علیه وسلم  از تشکیل غدیر خم ابلاغ خلافت  بود و خدا به او امر فرموده بود (بلغ ما أنزل إلیک) واجب بود صریحاً بفرماید علی خلیفه و جانشین من است،  اشاره  وكنايه در امر به آن حضرت که ستون خیمه اسلام است شایسته پيامبر نیست، در صورتی که خدا او را اطمینان داده (و الله یعصمک من الناس) با این اطمینان واجب بود همان طور که احکام نماز، روزه، زکات، حج و جهاد را صریحاً ابلاغ فرموده خلافت علی  را هم صریحاً ابلاغ فرماید که مردم دچار شک و تردید نشوند

نهم:  در سوره نور آیه 54 خداوند می فرماید: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾. یعنی: “خداوند وعده داده است کسانی از شما را که ایمان آورده اند و کارهای نیکو انجام داده اند، به خلافت بر گزیند، همان طور که قبلاً کسانی را به خلافت برگزیده است”.

این آیه یکی از معجزات قرآن است که در زمان ضعف و ذلت، و یاس مسلمین، خلافت و زمام داری را به آنها مژده داده، و پیش گویی فرموده است این آیه را آیه استخلاف می گویند که صریحاً دلالت دارد، بر اینکه خلفا و جانشینان پیامبر صلى الله علیه وسلم  متعدد خواهند بود و منحصر به فرد نیست.

اگر حضرت علی  خلیفه بلافصل باشد یعنی خلافت حضرت ابوبکر و حضرت عمر و حضرت عثمان باطل است. چون خلافت منحصر به فرد نمی شود و موردی برای صیغه جمع و ضمیر جمع باقی نمی ماند و اعجاز قرآن مبدل به چند کلمه کاذبه خواهد شد، بنابراین آیه استخلاف دلیل قاطعی است بر صحت خلافت خلفا و بطلان اختصاص آن به حضرت علی  .

ممکن است گفته شود: که مصداق جمع از علی  و ائمه درست می شود.

می گوییم غیر از حضرت حسن آن هم به طور ناقص احدی از ائمه به مقام خلافت نرسیده اند و همه بر اثر ظلم ظالمان وقت در زندان و یا گوشه گیر بوده اند و چه مانعی دارد که به احترام قرآن در رای مهاجرین و انصار و احترام گفتار خود حضرت علی رضى الله عنه  و صحت بیعت و اقتدای او به خلفا و درست بودن تزویج شهر بانو با حضرت حسین  و حلال بودن حقوق سالیانه ای که امیر از خلفا دریافت می داشت و رفع اختلاف خلافت آنها را هم درست بدانیم.

دهم: اگر مقصود از کلمه (مولی) خلیفه باشد. ترجمه عبارت این طور می شود ((من خلیفه هر کسی هستم علی هم خلیفه اوست. خدایا خلیفه کن هر کس که علی  را خلیفه کند. وپيامبر خليفه كسي نبودند.

یازدهم: اگر علی به امر خدا و رسول خلیفه شد، چرا از امر خدا و رسول تخلف نمود. و همه جا از قبول خلافت گریزان بود. و وزارت را بر خلافت ترجیح می داد. بدیهی است که علی از امر خدا و رسول تخلف نمی ورزد.

از این دلایل روشن می شود که قضیه غدیر خم به هیچ وجه ارتباطی با امر خلافت نداشته و مقصود پيامبر فقط ترغیب و دوستی علی بوده که خشم و سوء ظن فاتحین یمن رفع و تبدیل به حسن ظن شود. جای بسی تعجب است که یکصد و بیست و چهار نفر هزار نفر که در غدیر خم حضور داشتند در ظرف یک سال همه مردند و منقرض شدند یک نفر هم باقی نمانده بود که داستان غدیر را به اهل سقیفه بنی ساعده تذکر بدهد.

دوازدهم: آیا خود علی واقف به آن آیات و احادیث بود یا نبود و معنای آن را نمی دانست؟ یا بر خلاف قرآن و فرمایش رسول از قبول خلافت تخلف ورزیده و از امر خدا و رسول تخطی کرد؟

یا العیاذ بالله تنفر او تظاهر و دروغ بوده است ﴿یَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ﴾[9]حضرت علی  اگر کوچکترین دلیلی را در قرآن یا حدیث یا غدیر خم بر خلافت خود سراغ می داشت و خود را از جانب خدا و رسول خلیفه می دانست ممکن نبود از امر خدا و رسول تخلف کند همان طور که حضرت رسول تک و تنها بدون اعتنا به کشته شدن در برابر انبوه کفار نبوت خود را اظهار نمود، بر او واجب بود، که رسول را مقتدای خویش قرار دهد. بصیرت حضرت علی   از خدا و رسول موقع شناس تر نبود که گفته شده صلاح ندانست که شمشیر بکشد، علی از امر خدا و رسول سرکشی نمی کند، علی ترک واجب نمی کند، علی  از بشر نمی ترسد، علی از بذل جان نمی هراسد، علی زیر بار ظلم نمی رود، علی با ظالم بیعت نمی کند، علی  25 سال پشت سر ظالم نماز نمی خواند، علی دختر خود را به ظالم نمی دهد[10].

علی وزیر ظالم نمی شود، علی از ظالم حقوق سالیانه قبول نمی کند، علی از ظالم تمجید نمی کند، علی حیدر کرار است، علی صاحب ذوالفقار است، علی اسدالله الغالب است، علی آتش پیکار را بر تحمل عار ترجیح می دهد، علی مرگ رنگین را خوشتر از زیست ننگین می داند علی ترسو نیست، علی دو رنگ نیست، علی دروغگو نیست.

 نظر دهید »

تلنگر

27 مرداد 1398 توسط مهناز دارابي

فقرا وثروتمندان از دیدگاه ااز دیدگاه‌ امیرمؤ‌منان‌ علی(عدولت‌ موظف‌ است‌ سیاست‌های‌ اقتصادی‌ خود را به‌ شکلی‌ تنظیم‌ کند که‌ حاجات‌ اولیه‌ و ضروری‌ مردم‌ برآورده‌ شود. بدیهی‌ است‌ یکی‌ از راه‌های‌ رسیدن‌ به‌ این‌ هدف، بازپس‌گیری‌ اضافه‌ ثروت‌ اغنیا از راه‌های‌ شرعی‌ و حکومتی‌ می‌باشد. امام‌ علی(ع) می‌فرماید فقر تهیدستان‌ در ارتباط‌ مستقیم‌ با ثروت‌ اندوزی‌ اغنیاست، و خداوند قوت‌ فقرا را در اموال‌ اغنیا قرار داده‌ است:
«خداوند سبحان‌ فقرا را در اموال‌ اغنیا قرار داده‌ است، پس‌ فقیری، فقر نمی‌شود جز به‌ خاطر بهره‌مندی‌ ثروتمندان! و خداوند سؤ‌ال‌کننده‌ آن‌ها خواهد بود(90»).
«خداوند در مال‌ ثروتمندان‌ فقرا را واجب‌ کرده، پس‌ اگر به‌واسطه‌ منبع‌ ثروتمندان، گرسنه‌ و بی‌لباس‌ شوند و برنجند، این‌ حق‌ برای‌ خدا باقی‌ است‌ که‌ در روز قیامت‌ ایشان‌ را مورد سؤ‌ال‌ قرار دهد(91»).
پیرمردی‌ از مردم‌ گدایی‌ می‌کرد. امیرالمؤ‌منین(ع) سؤ‌ال‌ نمود که‌ او کیست؟ عرض‌ کردند او نصرانی‌ است. پس‌ فرمود: «استعملتموه‌ حتی‌ اذا کبر و عجز منعتموه؟ انفقوا علیه‌ من‌ بیت‌المال(92»)؛ «از او استفاده‌ کردید تا پیر و عاجز شد؟ از بیت‌المال‌ به‌ او بدهید».
پس‌ یکی‌ از مصارف‌ بیت‌المال، حق‌ بیمه‌ برای‌ از کار افتادگان‌ است. پرداخت‌ مستمری‌ به‌ ایشان‌ از بیت‌المال‌ نه‌ انفاق‌ و بخشش، بلکه‌ حقی‌ برای‌ ایشان‌ به‌ شمار می‌رود.
امام‌ علی(ع) مالک‌ اشتر را نسبت‌ به‌ طبقه‌ پایینی‌ که‌ هیچ‌ چاره‌ ندارند توصیه‌ نمود:
«ثم‌ ا ا فی‌ الطبقة‌ السفلی‌ من‌ الذین‌ لا حیلة‌ لهم‌ من‌ المساکین‌ والمحتاجین‌ و اهل‌ البؤ‌سی‌ والزمنی‌ فان‌ فی‌ هذه‌ الطبقة‌ قانعاً‌ و معترا واحفظ‌ ما استحفظک‌ من‌ حقه‌ فیهم‌ واجعل‌ قسماً‌ من‌ بیت‌ مالک(93»).
«سپس‌ خدا را خدا را! در طبقه‌ پایین‌ مردم، آنان‌ که‌ راه‌ چاره‌ ندانند و از درویشان‌ و نیازمندان‌ و بینوایان‌ و از بیماری‌ بر جای‌ ماندگانند، که‌ در این‌ طبقه‌ مستمندی‌ است‌ خواهنده، و مستحق‌ عطایی‌ است‌ به‌ روی‌ خود نیاورنده. و برای‌ خدا حقی‌ از خود را که‌ به‌ آنان‌ اختصاص‌ داده‌ و نگهبانی‌ آن‌ را به‌ عهده‌ است‌ نهاده‌ پاس‌دار و بخشی‌ از بیت‌المالت‌ را به‌ آنان‌ واگذار».
‌ ‌4 - آسیب‌شناسی‌ فرهنگی‌ - اجتماعی‌ حکومت‌ اسلامی‌
فرهنگ‌ به‌ یک‌ تعبیر زیربنای‌ مسایل‌ اقتصادی‌ و سیاسی‌ است، و تا فرهنگ‌ تغییر نکند، تحول‌ در حوزه‌های‌ دیگر ممتنع‌ می‌نماید. بخشی‌ از فرهنگ‌ که‌ با مسایل‌ سیاسی‌ در می‌آمیزد و مربوط‌ می‌شود، فرهنگ‌ سیاسی‌ نام‌ دارد. از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع) آسیب‌شناسی‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ را می‌توان‌ در موارد ذیل‌ تلخیص‌ نمود:
4 - 1 - جدا شدن‌ حکومت‌ از اهداف‌ فرهنگی‌ و تربیتی: از دیدگاه‌ امیرمؤ‌منان(ع) تعلیم‌ اسلام‌ و زمینه‌سازی‌ رشد ایمان‌ در جامعه‌ اسلامی، یکی‌ از «وظایف» حکومت‌ اسلامی‌ به‌ شمار می‌رود:
«علی‌ الامام‌ ان‌ یعلم‌ اهل‌ ولایته‌ حدود الاسلام‌ والایمان(94»).
اگر تعلیم‌ و تربیت، «وظیفه»ای‌ برای‌ حکومت‌ و امام‌ محسوب‌ شود، نوعی‌ «حق» برای‌ مردم‌ خواهد بود:
«ایها الناس! ان‌ لی‌ علیکم‌ حقاً‌ و لکم‌ علی‌ حق‌ فاما حقکم‌ علی‌ فالنصیحة‌ و تو غیر فیئکم‌ علیکم‌ و تعلیمکم‌ کی‌ لا تجهلوا و تأدیبکم‌ کیما تعلموا(95»).
«مردم! مرا بر شما شما حقی‌ است، و شما شما را بر من‌ حقی! بر من‌ است‌ که‌ خیرخواهی‌ از شما دریغ‌ ندارم، و حقی‌ را که‌ از بیت‌المال‌ دارید بگذارم، شما را تعلیم‌ دهم‌ تا نادان‌ نمایند و آداب‌ آموزم‌ تا بدانید».
امام(ع) به‌ مالک‌ اشتر توصیه‌ می‌کند که‌ از سنن‌ صالحه‌ همانند هم‌نشین‌ با علما پیروی‌ کند:
«لا تنقض‌ سنة‌ صالحة‌ عمل‌ بها صدور هذه‌ الامة…لان‌ السنن‌ الصالحة‌ هی‌ السبیل‌ الی‌ طاعة‌ ا(96»).
‌ ‌4 - 2 - تفرقه‌
تفرقه: از بین‌ رفتن‌ روحیه‌ وحدت‌ بین‌ مردم‌ و حکومت، عاملی‌ اساسی‌ در زوال‌ قدرت‌ محسوب‌ می‌شود. الفت‌ و محبت‌ محور اساسی‌ سیاست‌ و حکومت‌ به‌شمار می‌رود، و اگر این‌ حالت‌ بین‌ مردم‌ به‌ تفرقه‌ و خشونت‌ بدل‌ شود، عواقب‌ سویی‌ در بر خواهد داشت. امام‌ علی(ع) مردم‌ را از هر کاری‌ که‌ نیروی‌ ایشان‌ را می‌گسلد برحذر می‌دارد، از آن‌ جمله‌ است‌ کینه‌ هم‌ در دل‌ داشتن‌ و تخم‌ نفاق‌ در سینه‌ کاشتن‌ و از هم‌ بریدن‌ و دست‌ از یاری‌ یکدیگر کشیدن:
«من‌ الاجتناب‌ للفرقة‌ واللزوم‌ للالفة‌ والتحاض‌ علیها والتواصی‌ بها واجتنبوا کل‌ امر کسر فقرتهم‌ و اوهن‌ منتهم‌ من‌ تضاغن‌ القلوب‌ و تشاحن‌ الصدور و تدابر النفوس‌ و تخاذل‌ الایدی(97»).
حضرت‌ در همان‌ خطبه‌ مردم‌ را از عصبیت‌های‌ جاهلانه‌ دور می‌دارند و می‌گویند اگر بناست‌ عصبیتی‌ بین‌ شما وجود داشته‌ باشد، اخلاق‌ محوری‌ را باید مورد عنایت‌ قرار دهید.
امام(ع) خصلت‌ فردمایگان‌ را چنین‌ توضیح‌ می‌دهد که‌ چون‌ فراهم‌ آیند، زیان‌ رسانند؛ و چون‌ پراکنده‌ شوند، سود رسانند: «هم‌ الذین‌ اذا اجتمعوا ضروا واذا تفرقوا نفعوا(98»).
4 - 3 - سازشکاری، چاپلوسی‌ و بستن‌ باب‌ انتقاد: استبداد، زمینه‌هایی‌ دارد که‌ حکام‌ از یک‌ سو و مردم‌ از سوی‌ دیگر آن‌ها را تمهید می‌کنند. حاکمان‌ مستبد متمایل‌ به‌ پرورش‌ چاپلوسان‌ و سازشکاران‌ هستند، و معمولاً‌ برای‌ خود قدسیتی‌ قائل‌ می‌باشند. مردم‌ نادان‌ و منفعت‌طلب‌ نیز به‌ چنین‌ خواسته‌ای‌ تن‌ می‌دهند، چرا که‌ یا نسبت‌ به‌ عواقب‌ آن‌ ناآگاهند، و یا به‌ منافع‌ کوتاه‌ مدت‌ و شخصی‌ خود فکر می‌کنند.
رسول‌ خدا6 درباره‌ شخصیت‌ علی(ع) فرمود که‌ او در دین‌ خدا سختگیر است‌ و اهل‌ سازشکاری‌ نمی‌باشند: قال‌ رسول‌ ا6:
«ارفعوا السنتکم‌ عن‌ علی‌ بن‌ ابیطالب، فانه‌ خشن‌ فی‌ ذات‌ ا عزوجل، غیر مداهن‌ فی‌ دینه(99»).
امام(ع) نیز فرمود: «لا یقیم‌ امرا سبحانه‌ الا من‌ لا یصانع‌ ولا یضارع‌ ولا یتبع‌ المطامع(100»)؛ «فرمان‌ خدا را برپا ندارد جز کسی‌ که‌ [در حق] مدارا نکند، خود را خوار نسازد و پی‌ طمع‌ها نتازد».
امام(ع) اصولاً‌ اهل‌ مداهنه‌ در دین‌ الهی‌ نبود:
«لا اداهن‌ فی‌ دینی، ولا اعطی‌ الدینة‌ فی‌ امری(101»).
امیرمؤ‌منان(ع) در عهدنامه‌ خویش‌ به‌ مالک‌ اشتر، وی‌ را از مشورت‌ با گنهکاران‌ باز می‌دارد، و بار کسانی‌ که‌ در ستم‌کاری‌ یاری‌ نکرده‌اند را بر وی‌ سبک‌ قلمداد می‌کند و می‌فرماید:
«فاتخذ اولئک‌ خاصة‌ لخلواتک‌ و حفلاتک‌ ثم‌ لیکن‌ آثرهم‌ عندک‌ اقولهم‌ بحر الحق‌ … ثم‌ وضعهم‌ علی‌ ان‌ لا یطروک‌ ولا یبجوک‌ بباطل‌ لم‌ تفعله‌ فان‌ کثرة‌ الاطرأ تحدث‌ الزهو و تدنی‌ من‌ العزه(102»).
«پس‌ اینان‌ را خاص‌ خلوت‌ خود گیر و در مجلس‌ بپذیر، و آن‌ کس‌ را بر دیگران‌ بگزین‌ که‌ سخن‌ تلخ‌ حق‌ را به‌ تو بیشتر گوید … و آنان‌ را چنان‌ بپرور که‌ تو را فراوان‌ نستانید و با ستودن‌ کار بیهوده‌ای‌ که‌ نکرده‌ای‌ خاطرت‌ را شاد ننمایند که‌ خودپسندی‌ آرد و به‌ سرکشی‌ وادارد».
بر این‌ اساس‌ یکی‌ از معیارهای‌ حکومت‌ صالح‌ آن‌ است‌ که‌ نزدیکان‌ و مشاوران‌ هیأت‌ حاکمه‌ افرادی‌ باشند که‌ نه‌ تنها اهل‌ چاپلوسی‌ و سازشکاری‌ نیستند، بلکه‌ با گفتن‌ حقیقت‌ تلخ‌ ایشان‌ را نسبت‌ به‌ آسیب‌های‌ احتمالی‌ یا موجود حکومت‌ آگاه‌ سازند. امام‌ علی(ع) در مقامی‌ دیگر فرمود در دیده‌ مردم‌ پارسا، زشت‌ترین‌ خوی‌ والیان‌ این‌ است‌ که‌ خواهند مردم‌ آنان‌ را دوستدار بزرگ‌منشی‌ شمارند، و کارهاشان‌ را به‌ حساب‌ کبر و خودخواهی‌ بگذارند:
«قد کرهت‌ ان‌ یکون‌ جال‌ فی‌ ظنکم‌ انی‌ احب‌ الاطرأ و استماع‌ الثنأ … فلا تثنوا علی‌ بجمیل‌ ثنأ لا خراجی‌ نفسی‌ الی‌ ا و الیکم‌ من‌ التقیة‌ فی‌ حقوق‌ لم‌ افرغ‌ من‌ اوائها و فرائض‌ لابد من‌ امضائها فلا تکلمونی‌ بما تکلم‌ به‌ الجبابرة‌ … و لا تخالطونی‌ بالمصانعة‌ … فلا تکفوا من‌ مقالة‌ بحث‌ او مشورة‌ بعدل‌ فانی‌ لست‌ فی‌ نفسی‌ بفوق‌ ان‌ اخطیء ولا آمن‌ ذلک‌ من‌ فعلی‌ الا ان‌ یکفی‌ ا من‌ نفسی‌ ما هو املک‌ به‌ منی(103»).
«خوش‌ ندارم‌ که‌ در خاطر شما بگذرد که‌ من‌ دوستدار ستودنم، و خواهان‌ ستایش‌ شنودن‌ … لیکن‌ مرا به‌ نیکی‌ مستایید تا از عهده‌ حقوقی‌ که‌ مانده‌ است‌ برآیم‌ و واجب‌هایی‌ که‌ بر گردنم‌ باقی‌ است‌ ادا نماییم. پس‌ با من‌ چنان‌که‌ با سرکشان‌ گویند سخن‌ مگویید … و با ظاهرآرایی‌ آمیزش‌ مدارید … پس‌ از گفتن‌ حق‌ یا رأی‌ زدن‌ در عدالت‌ باز مایستید، که‌ نه‌ من‌ برتر از آنم‌ که‌ خطا کنم، و نه‌ در کار خویش‌ از خطا ایمنم، مگر که‌ خدا مرا در کار نفس‌ کفایت‌ کند که‌ از من‌ بر آن‌ تواناتر است».
از این‌ سخن‌ نکات‌ زیر قابل‌ استفاده‌ است:
اولاً: ستایش‌ حکام‌ با دستورات‌ شرع‌ مقدس‌ مخالفت‌ دارد ؛
ثانیاً: این‌ عمل، ایشان‌ را از انجام‌ تکالیف‌ الهی‌ و حکومتی‌ بازمی‌دارد ؛

ثالثاً: این‌ روحیه‌ مردم‌ را از گفتن‌ سخن‌ حق‌ یا مشورت‌ در عدالت‌ منع‌ می‌نماید ؛
رابعاً: وقتی‌ امام‌ معصوم: می‌گوید من‌ برتر از آن‌ نیستم‌ که‌ خطا کنم، تکلیف‌ غیرمعصوم‌ به‌ طریق‌ اولی‌ مشخص‌ می‌شود.
‌ ‌4 - 4 - برخوردهای‌ شاهانه‌ و قدسیت‌ بخشیدن‌ به‌ حکام‌
چون‌ دهقانان‌ شهر انبار هنگام‌ رفتن‌ امام‌ به‌ شام‌ او را دیدند، برای‌ وی‌ پیاده‌ شدند و پیشاپیش‌ دویدند. حضرت‌ فرمود این‌ چه‌ کار بود که‌ کردید؟ گفتند: عادتی‌ است‌ که‌ داریم‌ و بدان‌ امیران‌ خود را بزرگ‌ می‌شماریم. امام(ع) در پاسخ‌ گفت:
«وا ما ینتفع‌ بهذا امراؤ‌کم‌ و انکم‌ لتشقون‌ به‌ علی‌ انفسکم‌ فی‌ دنیاکم‌ و تشقون‌ به‌ فی‌ آخرتکم‌ و بها اخسر المشقة‌ ورأها العقاب‌ و اربح‌ الدعة‌ معها الامان‌ من‌ النار(104»).
«به‌خدا که‌ امیران‌ شما از این‌ کار سودی‌ نبردند، و شما در دنیایتان‌ خود را به‌ رنج‌ می‌افکنید و در آخرتتان‌ بدبخت‌ می‌گردید. و چه‌ زیان‌بار است‌ رنجی‌ که‌ کیفر در پی‌ آن‌ است، و چه‌ سودمند است‌ آسایشی‌ که‌ با آن‌ از آتش‌ امان‌ یابید».
از این‌ برخورد امام(ع) متوجه‌ می‌شویم‌ که‌ چهره‌سازی‌ برای‌ رهبران‌ و با آنان‌ شاهانه‌ رفتار کردن‌ نه‌تنها سودی‌ به‌ ایشان‌ نمی‌رساند، بلکه‌ ضررهای‌ دنیوی‌ و اخروی‌ برای‌ مردم‌ در بر دارد. قابل‌ ملاحظه‌ است‌ که‌ حضرت‌ برای‌ یک‌ عمل‌ اجتماعی‌ به‌ ظاهر کوچک، وعده‌ عقاب‌ الهی‌ و آتش‌ دوزخ‌ را می‌دهند! گفته‌اند چون‌ امام(ع) از صفین‌ بازگشت‌ بر اهل‌ شبام‌ گذشت‌ و آواز گریه‌ زنان‌ را بر کشتگان‌ صفین‌ شنود. حرب‌ پسر شُرَحبیل‌ که‌ از مهتران‌ قوم‌ خود بود به‌ سوی‌ حضرتش‌ آمد. امام‌ علی(ع) فرمود: چنان‌که‌ می‌شنوم‌ زنان‌ شما بر شما دست‌ یافته‌اند، چرا آنان‌ را از افغان‌ بازنمی‌دارید؟ چون‌ حرب‌ پیاده‌ حضرت‌ را در حالی‌ که‌ سوار بر اسب‌ بود مشایعت‌ می‌نمود.
امام(ع) فرمود: «ارجع‌ فان‌ مشی‌ مثلک‌ فتنة‌ للوالی‌ و مذلة‌ للمؤ‌من(105»)؛ «بازگرد که‌ پیاده‌ رفتن‌ چون‌ تویی‌ با چون‌ من، موجب‌ فریفته‌ شدن‌ والی‌ و خواری‌ مؤ‌من‌ است».
در واقع‌ امام‌ علی(ع) در تک‌ تک‌ اعمال‌ فردی‌ و اجتماعی‌ هم‌ به‌ دنبال‌ آن‌ است‌ که‌ کرامت‌ انسانی‌ حفظ‌ شود و انسان‌ مسیر کمال‌ خود را در جامعه‌ طی‌ نماید، و هم‌ خطرات‌ و آفاتی‌ که‌ رهبران‌ جامعه‌ را تهدید می‌کند، گوشزد می‌نماید.
پیامبر اکرم6 نیز با قدسیت‌های‌ شاهانه‌ به‌ شکل‌ علنی‌ و صریح‌ مخالفت‌ می‌کرد، و هرچند خود از فرحنه‌ی(106) الهی‌ برخوردار بود، اما تذکر می‌داد که‌ من‌ همانند شاهان‌ نیستم‌ و در واقع‌ فره‌ دینی‌ و معنوی، غیر از فره‌ شاهی‌ و دنیوی‌ است:
«عن‌ ابن‌ مسعود: اتی‌ النبی‌ رجل‌ یکلمه‌ فارعه‌ فقال6: هون‌ علیک‌ فلست‌ بملک‌ انما انا ابن‌ امرأة‌ تأکل‌ القدید(107»)
«ابن‌ مسعود گفت‌ کسی‌ نزد پیامبر آمد و بر خود ترسید. پیامبر6 فرمود: راحت‌ باش، من‌ پادشاه‌ نیستم، من‌ فرزند زنی‌ هستم‌ که‌ تکه‌ گوشت‌ می‌خورد».
علی(ع) مردم‌ را از شخصیت‌پرستی‌ و غلو بازمی‌داشت، و ایشان‌ را به‌سوی‌ ملاک‌شناسی‌ و ارزش‌های‌ دینی‌ سوق‌ می‌داد. حارث‌ همدانی‌ که‌ از اختلاف‌ مردم‌ درباره‌ خلفای‌ چهارگانه‌ به‌ حضرت‌ خبر داد، امام(ع) در جواب‌ فرمودند اول‌ حق‌ را بشناسید تا در درجه‌ بعد اهل‌ آن‌ را بیابید:
«ان‌ دین‌ ا لا یعرف‌ بالرجال‌ بل‌ باَّیة‌ الحق‌ فاعرف‌ الحق‌ تعرف‌ اهله(108»).
‌ ‌4 - 5 - انحراف‌ از قانون‌گرایی‌ و نظم‌
سیره‌ حضرت‌ علی(ع) مشحون‌ از قانون‌گرایی‌ و مخالفت‌ با حاکمیت‌ روابط‌ و تبعیض‌هاست. وی‌ حدود را بدون‌ درنظر گرفتن‌ مصالح‌ اجرا می‌کرد و به‌طور مثال‌ وساطت‌ افراد درخصوص‌ حد زدن‌ مردی‌ از بنی‌اسد را نپذیرفت.(109) هم‌چنین‌ وقتی‌ نجاشی‌ (شاعر حضرت‌ در جنگ‌ صفین) در کوفه‌ بد مستی‌ کرد، امام(ع) او را حد زد و او هم‌ به‌ معاویه‌ پیوست‌ و علیه‌ علی(ع) هجو نمود.
امام‌ علی(ع) در توصیه‌های‌ خود به‌ مالک‌ اشتر می‌فرمایند هر کاری‌ را در روز خود - نه‌ یک‌ روز جلوتر و نه‌ عقب‌تر - انجام‌ ده: «وامض‌ لکل‌ یوم‌ عمله‌ فان‌ لکل‌ یوم‌ ما فیه‌ … فضع‌ کل‌ امر موضعه‌ و اوقع‌ کل‌ امر موقعه(110»).
همچنین‌ او در توصیه‌ به‌ حسن‌ و حسین(ع) پس‌ از ضربت‌ ناجوانمردانه‌ ابن‌ ملجم‌ فرمود:
«اوصیکما و جمیع‌ ولدی‌ و اهلی‌ و من‌ بلغه‌ کتابی‌ بتقوی‌ ا و نظم‌ امرکم(111»).
«شما و تمامی‌اهل‌خود و هرکس‌ نامه‌ام‌ به‌ او می‌رسد را به‌ تقوای‌ الهی‌ و نظم‌ کارها سفارش‌ می‌کنم».
4 - 6 - رفاه‌طلبی‌ بالاخص‌ در سطح‌ مسؤ‌ولان‌ نظام‌ : از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع) رهبران‌ جامعه‌ اسلامی‌ حقی‌ از مال‌ حلال‌ نباید ثروت‌اندوزند. حکمت‌ این‌ مسأله‌ هم‌ آشکار است. اگر ثروت‌ نزد هیأت‌ حاکم‌ جمع‌ شود، تنگدستان‌ به‌ ستوه‌ و طغیان‌ خواهند آمد:
«ان‌ ا فرض‌ علی‌ ائمة‌ العدل‌ ان‌ یقدرو انفسهم‌ بضعفة‌ الناس‌ کیلا - یتبیغ‌ بالفقیر فقره(112»).
شریح‌ قاضی‌ امیرمؤ‌منان(ع) در دوران‌ خلافت‌ آن‌ حضرت‌ خانه‌ای‌ به‌ هشتاد دینار خرید. امام‌ او را سرزنش‌ نمود و به‌ یاد قیامت‌ انداخت.(113) عثمان‌ بن‌ حنیف‌ انصاری‌ که‌ عامل‌ حضرت‌ در بصره‌ بود، چون‌ به‌ خوانی‌ مفصل‌ خوانده‌ شد، حضرت‌ او را ملامت‌ کردند:
«به‌ من‌ خبر رسیده‌ که‌ مردی‌ از جوانان‌ بصره‌ تو را برخوانی‌ خوانده‌ است‌ و تو بدانجا شتافته‌ای، خوردنی‌های‌ نیکو برایت‌ آورده‌اند و پی‌درپی‌ کاسه‌ها پیشت‌ نهاده‌اند…آیا بدین‌ بسنده‌ کنم‌ که‌ مرا امیرمؤ‌منان‌ خوانند و در ناخوشایندهای‌ روزگار شریک‌ آنان‌ نباشم!؟».
امام(ع) مردم‌ را از اطاعت‌ کورکورانه‌ بزرگان‌ متکبر و نژادپرست‌ شدیداً‌ برحذر می‌دارد:
«هان‌ بترسید! بترسید! از پیروی‌ مهتران‌ و بزرگانتان‌ که‌ به‌ گوهر خود نازیدند و نژاد خویش‌ را برتر دیدند، و نسبت‌ آن‌ غیبت‌ بر پروردگار خود پسندیدند، و بر نعمت‌ خدا در حق‌ خویش‌ انکار ورزیدند، به‌ ستیزیدن‌ برابر قضای‌ او و بر آغالیدن‌ بر نعمت‌های‌ او. پس‌ آنان‌ پایه‌های‌ عصبیتند و ستون‌های‌ فتنه‌ و شمشیرهای‌ نازش‌ جاهلیت(114»).
‌ ‌5 - آسیب‌شناسی‌ قضایی‌ حکومت‌ اسلامی‌
قوه‌ قضاییه‌ یکی‌ از ارکان‌ مهم‌ حکومت‌ اسلامی‌ است، و امام‌ علی(ع) عنایت‌ ویژه‌ای‌ به‌ مسایل‌ قضایی‌ داشته‌اند. از سیره‌ و کلمات‌ امیرمؤ‌منان(ع) آسیب‌های‌ قضایی‌ زیر قابل‌ برداشت‌ می‌باشد:
5 - 1 - ورود افراد ناصالح‌ به‌ امر قضا: قضاوت‌ به‌ حسب‌ رتبه‌ مهمی‌ که‌ داراست، افرادی‌ صالح‌ و شایسته‌ از نظر اخلاقی‌ و علمی‌ را می‌طلبد. برخی‌ از خصوصیاتی‌ که‌ امام‌ علی(ع) در عهدنامه‌ مالک‌اشتر برای‌ قضات‌ در نظر می‌گیرند، عبارت‌ است‌ از: فضیلت، دشوار نشدن‌ کارها بر او، عدم‌ لجاجت‌ در برابر ستیز خصمان، ناپایداری‌ در خطا، بازگشت‌ سریع‌ به‌ حق، مسلط‌ نشدن‌ نفس‌ و طمع‌ بر او، بسنده‌ ننمودن‌ به‌ شناخت‌ اندک، درنگ‌ در شبهات، اهل‌ حجت‌ بودن، صبر در مقابل‌ آمد و شد صاحبان‌ دعوی، قاطعیت‌ در داوری‌ و بی‌تفاوتی‌ در برابر ستایش‌ و خوش‌آمدگویی‌ دیگران.(115)
5 - 2 - تأمین‌ نشدن‌ قضات‌ از نظر مالی: اگر کارمندان‌ قوه‌ قضاییه‌ و بالاخص‌ قضات‌ از نظر مالی‌ تأمین‌ نباشند. احتمال‌ سوء استفاده‌ و تطمیع‌ ایشان‌ قوت‌ می‌گیرد. به‌ همین‌ دلیل‌ امام(ع) به‌ مالک‌ اشتر توصیه‌ می‌کنند که‌ در بخشش‌ به‌ ایشان‌ گشاده‌دستی‌ کن‌ و رتبت‌ ایشان‌ را نزد خود بالا بر:
«و افسح‌ له‌ فی‌ البذل‌ ما یزیل‌ علته‌ و تقل‌ معه‌ حاجته‌ الی‌ الناس‌ و اعطه‌ من‌ المنزلة‌ لدیک‌ ما لا یطمع‌ فیه‌ غیره‌ من‌ خاصتک‌ لیأمن. بذلک‌ اغتیال‌ الرجال‌ له‌ عندک(116»).
5 - 3 - عدم‌ وجود امنیت‌ شغلی‌ برای‌ قضات: امام(ع) توصیه‌ می‌کنند که‌ قاضی‌ را به‌ خود نزدیک‌ کن، حاجاتش‌ را روا نما، با او نشست‌ و برخاست‌ کن، حکم‌ او را نافذ دان‌ و به‌ او نیرو ده.(117)
5 - 4 - خروج‌ از آداب‌ قضاوت‌ اسلامی: علاوه‌ بر مسایلی‌ همچون‌ غفلت‌ یا سوءاستفاده‌ از امر قضاوت، در نظر نگرفتن‌ احکام‌ قضایی‌ اسلام‌ یا به‌ دلیل‌ بی‌اعتنایی‌ به‌ شرع‌ مقدس‌ است. و یا به‌ دلیل‌ عدم‌ اعتقاد به‌ آن‌ احکام‌ عرفی‌ رقیب‌ واقعی‌ احکام‌ شرعی‌ در امر قضاوت‌ هستند، هر چند خود عرف‌ نیز به‌ عنوان‌ یک‌ منبع‌ پذیرفته‌ شده‌ است. به‌ هر حال‌ آداب‌ قضاوت‌ اسلامی‌ باید در حکومت‌ اسلامی‌ رعایت‌ شوند. از آن‌ جمله‌ است: تساوی‌ طرفین‌ در دادگاه‌ حتی‌ در نگاه‌ کردن، نشستن‌ قاضی‌ در مسجد نه‌ در منزل، عصبانی‌ نشدن‌ قاضی، خواب‌ آلود نبودن‌ قاضی‌ و درنظر گرفتن‌ اصول‌ شرعی‌ براساس‌ کتاب‌ و سنت.(118)
5 - 5 - کنترل‌ نکردن‌ قضات: امام‌ علی(ع) بر نظارت‌ مستمر بر امر قضاوت‌ و عزل‌ متخلفین‌ تأکید داشتند. امام(ع) ابوالاسود دئلی‌ را تنها به‌ این‌ دلیل‌ که‌ در دادگاه‌ بلند سخن‌ گفته‌ بود عزل‌ کردند.(119) حضرت‌ مکرر از مالک‌ اشتر گزارش‌ کار در خصوص‌ امر قضاوت‌ می‌خواستند.(120)
5 - 6 - روحیه‌ مسامحه‌کاری‌ در امر قضا حاکمیت‌ یافتن‌ روابط: امام‌ علی(ع) شخصاً‌ به‌ امر خطیر قضاوت‌ می‌پرداخت، در مسجد کوفه‌ می‌نشست‌ و بین‌ مردم‌ حکم‌ می‌کرد.(121) وی‌ ملاک‌ را در قضاوت‌ و داوری‌ رضا و حکم‌ خدا می‌دانست‌ و حدود و تعزیرات‌ را بر قریب‌ و بعید بدو ملاحظه‌ حسب‌ و نسب‌ جاری‌ می‌نمود.(122)

3 - 6 - بی‌توجهی‌ به‌ حاجات‌ ضروری‌ و اولیه‌ مردم، حمایت‌ از طبقات‌ پایین‌ بالاخص‌ ایتام:
از دیدگاه‌ امیرمؤ‌منان‌ علی(ع) دولت‌ موظف‌ است‌ سیاست‌های‌ اقتصادی‌ خود را به‌ شکلی‌ تنظیم‌ کند که‌ حاجات‌ اولیه‌ و ضروری‌ مردم‌ برآورده‌ شود. بدیهی‌ است‌ یکی‌ از راه‌های‌ رسیدن‌ به‌ این‌ هدف، بازپس‌گیری‌ اضافه‌ ثروت‌ اغنیا از راه‌های‌ شرعی‌ و حکومتی‌ می‌باشد. امام‌ علی(ع) می‌فرماید فقر تهیدستان‌ در ارتباط‌ مستقیم‌ با ثروت‌ اندوزی‌ اغنیاست، و خداوند قوت‌ فقرا را در اموال‌ اغنیا قرار داده‌ است:
«خداوند سبحان‌ فقرا را در اموال‌ اغنیا قرار داده‌ است، پس‌ فقیری، فقر نمی‌شود جز به‌ خاطر بهره‌مندی‌ ثروتمندان! و خداوند سؤ‌ال‌کننده‌ آن‌ها خواهد بود(90»).
«خداوند در مال‌ ثروتمندان‌ فقرا را واجب‌ کرده، پس‌ اگر به‌واسطه‌ منبع‌ ثروتمندان، گرسنه‌ و بی‌لباس‌ شوند و برنجند، این‌ حق‌ برای‌ خدا باقی‌ است‌ که‌ در روز قیامت‌ ایشان‌ را مورد سؤ‌ال‌ قرار دهد(91»).
پیرمردی‌ از مردم‌ گدایی‌ می‌کرد. امیرالمؤ‌منین(ع) سؤ‌ال‌ نمود که‌ او کیست؟ عرض‌ کردند او نصرانی‌ است. پس‌ فرمود: «استعملتموه‌ حتی‌ اذا کبر و عجز منعتموه؟ انفقوا علیه‌ من‌ بیت‌المال(92»)؛ «از او استفاده‌ کردید تا پیر و عاجز شد؟ از بیت‌المال‌ به‌ او بدهید».
پس‌ یکی‌ از مصارف‌ بیت‌المال، حق‌ بیمه‌ برای‌ از کار افتادگان‌ است. پرداخت‌ مستمری‌ به‌ ایشان‌ از بیت‌المال‌ نه‌ انفاق‌ و بخشش، بلکه‌ حقی‌ برای‌ ایشان‌ به‌ شمار می‌رود.
امام‌ علی(ع) مالک‌ اشتر را نسبت‌ به‌ طبقه‌ پایینی‌ که‌ هیچ‌ چاره‌ ندارند توصیه‌ نمود:
«ثم‌ ا ا فی‌ الطبقة‌ السفلی‌ من‌ الذین‌ لا حیلة‌ لهم‌ من‌ المساکین‌ والمحتاجین‌ و اهل‌ البؤ‌سی‌ والزمنی‌ فان‌ فی‌ هذه‌ الطبقة‌ قانعاً‌ و معترا واحفظ‌ ما استحفظک‌ من‌ حقه‌ فیهم‌ واجعل‌ قسماً‌ من‌ بیت‌ مالک(93»).
«سپس‌ خدا را خدا را! در طبقه‌ پایین‌ مردم، آنان‌ که‌ راه‌ چاره‌ ندانند و از درویشان‌ و نیازمندان‌ و بینوایان‌ و از بیماری‌ بر جای‌ ماندگانند، که‌ در این‌ طبقه‌ مستمندی‌ است‌ خواهنده، و مستحق‌ عطایی‌ است‌ به‌ روی‌ خود نیاورنده. و برای‌ خدا حقی‌ از خود را که‌ به‌ آنان‌ اختصاص‌ داده‌ و نگهبانی‌ آن‌ را به‌ عهده‌ است‌ نهاده‌ پاس‌دار و بخشی‌ از بیت‌المالت‌ را به‌ آنان‌ واگذار».
‌ ‌4 - آسیب‌شناسی‌ فرهنگی‌ - اجتماعی‌ حکومت‌ اسلامی‌
فرهنگ‌ به‌ یک‌ تعبیر زیربنای‌ مسایل‌ اقتصادی‌ و سیاسی‌ است، و تا فرهنگ‌ تغییر نکند، تحول‌ در حوزه‌های‌ دیگر ممتنع‌ می‌نماید. بخشی‌ از فرهنگ‌ که‌ با مسایل‌ سیاسی‌ در می‌آمیزد و مربوط‌ می‌شود، فرهنگ‌ سیاسی‌ نام‌ دارد. از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع) آسیب‌شناسی‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ را می‌توان‌ در موارد ذیل‌ تلخیص‌ نمود:
4 - 1 - جدا شدن‌ حکومت‌ از اهداف‌ فرهنگی‌ و تربیتی: از دیدگاه‌ امیرمؤ‌منان(ع) تعلیم‌ اسلام‌ و زمینه‌سازی‌ رشد ایمان‌ در جامعه‌ اسلامی، یکی‌ از «وظایف» حکومت‌ اسلامی‌ به‌ شمار می‌رود:
«علی‌ الامام‌ ان‌ یعلم‌ اهل‌ ولایته‌ حدود الاسلام‌ والایمان(94»).
اگر تعلیم‌ و تربیت، «وظیفه»ای‌ برای‌ حکومت‌ و امام‌ محسوب‌ شود، نوعی‌ «حق» برای‌ مردم‌ خواهد بود:
«ایها الناس! ان‌ لی‌ علیکم‌ حقاً‌ و لکم‌ علی‌ حق‌ فاما حقکم‌ علی‌ فالنصیحة‌ و تو غیر فیئکم‌ علیکم‌ و تعلیمکم‌ کی‌ لا تجهلوا و تأدیبکم‌ کیما تعلموا(95»).
«مردم! مرا بر شما شما حقی‌ است، و شما شما را بر من‌ حقی! بر من‌ است‌ که‌ خیرخواهی‌ از شما دریغ‌ ندارم، و حقی‌ را که‌ از بیت‌المال‌ دارید بگذارم، شما را تعلیم‌ دهم‌ تا نادان‌ نمایند و آداب‌ آموزم‌ تا بدانید».
امام(ع) به‌ مالک‌ اشتر توصیه‌ می‌کند که‌ از سنن‌ صالحه‌ همانند هم‌نشین‌ با علما پیروی‌ کند:
«لا تنقض‌ سنة‌ صالحة‌ عمل‌ بها صدور هذه‌ الامة…لان‌ السنن‌ الصالحة‌ هی‌ السبیل‌ الی‌ طاعة‌ ا(96»).
‌ ‌4 - 2 - تفرقه‌
تفرقه: از بین‌ رفتن‌ روحیه‌ وحدت‌ بین‌ مردم‌ و حکومت، عاملی‌ اساسی‌ در زوال‌ قدرت‌ محسوب‌ می‌شود. الفت‌ و محبت‌ محور اساسی‌ سیاست‌ و حکومت‌ به‌شمار می‌رود، و اگر این‌ حالت‌ بین‌ مردم‌ به‌ تفرقه‌ و خشونت‌ بدل‌ شود، عواقب‌ سویی‌ در بر خواهد داشت. امام‌ علی(ع) مردم‌ را از هر کاری‌ که‌ نیروی‌ ایشان‌ را می‌گسلد برحذر می‌دارد، از آن‌ جمله‌ است‌ کینه‌ هم‌ در دل‌ داشتن‌ و تخم‌ نفاق‌ در سینه‌ کاشتن‌ و از هم‌ بریدن‌ و دست‌ از یاری‌ یکدیگر کشیدن:
«من‌ الاجتناب‌ للفرقة‌ واللزوم‌ للالفة‌ والتحاض‌ علیها والتواصی‌ بها واجتنبوا کل‌ امر کسر فقرتهم‌ و اوهن‌ منتهم‌ من‌ تضاغن‌ القلوب‌ و تشاحن‌ الصدور و تدابر النفوس‌ و تخاذل‌ الایدی(97»).
حضرت‌ در همان‌ خطبه‌ مردم‌ را از عصبیت‌های‌ جاهلانه‌ دور می‌دارند و می‌گویند اگر بناست‌ عصبیتی‌ بین‌ شما وجود داشته‌ باشد، اخلاق‌ محوری‌ را باید مورد عنایت‌ قرار دهید.
امام(ع) خصلت‌ فردمایگان‌ را چنین‌ توضیح‌ می‌دهد که‌ چون‌ فراهم‌ آیند، زیان‌ رسانند؛ و چون‌ پراکنده‌ شوند، سود رسانند: «هم‌ الذین‌ اذا اجتمعوا ضروا واذا تفرقوا نفعوا(98»).
4 - 3 - سازشکاری، چاپلوسی‌ و بستن‌ باب‌ انتقاد: استبداد، زمینه‌هایی‌ دارد که‌ حکام‌ از یک‌ سو و مردم‌ از سوی‌ دیگر آن‌ها را تمهید می‌کنند. حاکمان‌ مستبد متمایل‌ به‌ پرورش‌ چاپلوسان‌ و سازشکاران‌ هستند، و معمولاً‌ برای‌ خود قدسیتی‌ قائل‌ می‌باشند. مردم‌ نادان‌ و منفعت‌طلب‌ نیز به‌ چنین‌ خواسته‌ای‌ تن‌ می‌دهند، چرا که‌ یا نسبت‌ به‌ عواقب‌ آن‌ ناآگاهند، و یا به‌ منافع‌ کوتاه‌ مدت‌ و شخصی‌ خود فکر می‌کنند.
رسول‌ خدا6 درباره‌ شخصیت‌ علی(ع) فرمود که‌ او در دین‌ خدا سختگیر است‌ و اهل‌ سازشکاری‌ نمی‌باشند: قال‌ رسول‌ ا6:
«ارفعوا السنتکم‌ عن‌ علی‌ بن‌ ابیطالب، فانه‌ خشن‌ فی‌ ذات‌ ا عزوجل، غیر مداهن‌ فی‌ دینه(99»).
امام(ع) نیز فرمود: «لا یقیم‌ امرا سبحانه‌ الا من‌ لا یصانع‌ ولا یضارع‌ ولا یتبع‌ المطامع(100»)؛ «فرمان‌ خدا را برپا ندارد جز کسی‌ که‌ [در حق] مدارا نکند، خود را خوار نسازد و پی‌ طمع‌ها نتازد».
امام(ع) اصولاً‌ اهل‌ مداهنه‌ در دین‌ الهی‌ نبود:
«لا اداهن‌ فی‌ دینی، ولا اعطی‌ الدینة‌ فی‌ امری(101»).
امیرمؤ‌منان(ع) در عهدنامه‌ خویش‌ به‌ مالک‌ اشتر، وی‌ را از مشورت‌ با گنهکاران‌ باز می‌دارد، و بار کسانی‌ که‌ در ستم‌کاری‌ یاری‌ نکرده‌اند را بر وی‌ سبک‌ قلمداد می‌کند و می‌فرماید:
«فاتخذ اولئک‌ خاصة‌ لخلواتک‌ و حفلاتک‌ ثم‌ لیکن‌ آثرهم‌ عندک‌ اقولهم‌ بحر الحق‌ … ثم‌ وضعهم‌ علی‌ ان‌ لا یطروک‌ ولا یبجوک‌ بباطل‌ لم‌ تفعله‌ فان‌ کثرة‌ الاطرأ تحدث‌ الزهو و تدنی‌ من‌ العزه(102»).
«پس‌ اینان‌ را خاص‌ خلوت‌ خود گیر و در مجلس‌ بپذیر، و آن‌ کس‌ را بر دیگران‌ بگزین‌ که‌ سخن‌ تلخ‌ حق‌ را به‌ تو بیشتر گوید … و آنان‌ را چنان‌ بپرور که‌ تو را فراوان‌ نستانید و با ستودن‌ کار بیهوده‌ای‌ که‌ نکرده‌ای‌ خاطرت‌ را شاد ننمایند که‌ خودپسندی‌ آرد و به‌ سرکشی‌ وادارد».
بر این‌ اساس‌ یکی‌ از معیارهای‌ حکومت‌ صالح‌ آن‌ است‌ که‌ نزدیکان‌ و مشاوران‌ هیأت‌ حاکمه‌ افرادی‌ باشند که‌ نه‌ تنها اهل‌ چاپلوسی‌ و سازشکاری‌ نیستند، بلکه‌ با گفتن‌ حقیقت‌ تلخ‌ ایشان‌ را نسبت‌ به‌ آسیب‌های‌ احتمالی‌ یا موجود حکومت‌ آگاه‌ سازند. امام‌ علی(ع) در مقامی‌ دیگر فرمود در دیده‌ مردم‌ پارسا، زشت‌ترین‌ خوی‌ والیان‌ این‌ است‌ که‌ خواهند مردم‌ آنان‌ را دوستدار بزرگ‌منشی‌ شمارند، و کارهاشان‌ را به‌ حساب‌ کبر و خودخواهی‌ بگذارند:
«قد کرهت‌ ان‌ یکون‌ جال‌ فی‌ ظنکم‌ انی‌ احب‌ الاطرأ و استماع‌ الثنأ … فلا تثنوا علی‌ بجمیل‌ ثنأ لا خراجی‌ نفسی‌ الی‌ ا و الیکم‌ من‌ التقیة‌ فی‌ حقوق‌ لم‌ افرغ‌ من‌ اوائها و فرائض‌ لابد من‌ امضائها فلا تکلمونی‌ بما تکلم‌ به‌ الجبابرة‌ … و لا تخالطونی‌ بالمصانعة‌ … فلا تکفوا من‌ مقالة‌ بحث‌ او مشورة‌ بعدل‌ فانی‌ لست‌ فی‌ نفسی‌ بفوق‌ ان‌ اخطیء ولا آمن‌ ذلک‌ من‌ فعلی‌ الا ان‌ یکفی‌ ا من‌ نفسی‌ ما هو املک‌ به‌ منی(103»).
«خوش‌ ندارم‌ که‌ در خاطر شما بگذرد که‌ من‌ دوستدار ستودنم، و خواهان‌ ستایش‌ شنودن‌ … لیکن‌ مرا به‌ نیکی‌ مستایید تا از عهده‌ حقوقی‌ که‌ مانده‌ است‌ برآیم‌ و واجب‌هایی‌ که‌ بر گردنم‌ باقی‌ است‌ ادا نماییم. پس‌ با من‌ چنان‌که‌ با سرکشان‌ گویند سخن‌ مگویید … و با ظاهرآرایی‌ آمیزش‌ مدارید … پس‌ از گفتن‌ حق‌ یا رأی‌ زدن‌ در عدالت‌ باز مایستید، که‌ نه‌ من‌ برتر از آنم‌ که‌ خطا کنم، و نه‌ در کار خویش‌ از خطا ایمنم، مگر که‌ خدا مرا در کار نفس‌ کفایت‌ کند که‌ از من‌ بر آن‌ تواناتر است».
از این‌ سخن‌ نکات‌ زیر قابل‌ استفاده‌ است:
اولاً: ستایش‌ حکام‌ با دستورات‌ شرع‌ مقدس‌ مخالفت‌ دارد ؛
ثانیاً: این‌ عمل، ایشان‌ را از انجام‌ تکالیف‌ الهی‌ و حکومتی‌ بازمی‌دارد ؛

ثالثاً: این‌ روحیه‌ مردم‌ را از گفتن‌ سخن‌ حق‌ یا مشورت‌ در عدالت‌ منع‌ می‌نماید ؛
رابعاً: وقتی‌ امام‌ معصوم: می‌گوید من‌ برتر از آن‌ نیستم‌ که‌ خطا کنم، تکلیف‌ غیرمعصوم‌ به‌ طریق‌ اولی‌ مشخص‌ می‌شود.
‌ ‌4 - 4 - برخوردهای‌ شاهانه‌ و قدسیت‌ بخشیدن‌ به‌ حکام‌
چون‌ دهقانان‌ شهر انبار هنگام‌ رفتن‌ امام‌ به‌ شام‌ او را دیدند، برای‌ وی‌ پیاده‌ شدند و پیشاپیش‌ دویدند. حضرت‌ فرمود این‌ چه‌ کار بود که‌ کردید؟ گفتند: عادتی‌ است‌ که‌ داریم‌ و بدان‌ امیران‌ خود را بزرگ‌ می‌شماریم. امام(ع) در پاسخ‌ گفت:
«وا ما ینتفع‌ بهذا امراؤ‌کم‌ و انکم‌ لتشقون‌ به‌ علی‌ انفسکم‌ فی‌ دنیاکم‌ و تشقون‌ به‌ فی‌ آخرتکم‌ و بها اخسر المشقة‌ ورأها العقاب‌ و اربح‌ الدعة‌ معها الامان‌ من‌ النار(104»).
«به‌خدا که‌ امیران‌ شما از این‌ کار سودی‌ نبردند، و شما در دنیایتان‌ خود را به‌ رنج‌ می‌افکنید و در آخرتتان‌ بدبخت‌ می‌گردید. و چه‌ زیان‌بار است‌ رنجی‌ که‌ کیفر در پی‌ آن‌ است، و چه‌ سودمند است‌ آسایشی‌ که‌ با آن‌ از آتش‌ امان‌ یابید».
از این‌ برخورد امام(ع) متوجه‌ می‌شویم‌ که‌ چهره‌سازی‌ برای‌ رهبران‌ و با آنان‌ شاهانه‌ رفتار کردن‌ نه‌تنها سودی‌ به‌ ایشان‌ نمی‌رساند، بلکه‌ ضررهای‌ دنیوی‌ و اخروی‌ برای‌ مردم‌ در بر دارد. قابل‌ ملاحظه‌ است‌ که‌ حضرت‌ برای‌ یک‌ عمل‌ اجتماعی‌ به‌ ظاهر کوچک، وعده‌ عقاب‌ الهی‌ و آتش‌ دوزخ‌ را می‌دهند! گفته‌اند چون‌ امام(ع) از صفین‌ بازگشت‌ بر اهل‌ شبام‌ گذشت‌ و آواز گریه‌ زنان‌ را بر کشتگان‌ صفین‌ شنود. حرب‌ پسر شُرَحبیل‌ که‌ از مهتران‌ قوم‌ خود بود به‌ سوی‌ حضرتش‌ آمد. امام‌ علی(ع) فرمود: چنان‌که‌ می‌شنوم‌ زنان‌ شما بر شما دست‌ یافته‌اند، چرا آنان‌ را از افغان‌ بازنمی‌دارید؟ چون‌ حرب‌ پیاده‌ حضرت‌ را در حالی‌ که‌ سوار بر اسب‌ بود مشایعت‌ می‌نمود.
امام(ع) فرمود: «ارجع‌ فان‌ مشی‌ مثلک‌ فتنة‌ للوالی‌ و مذلة‌ للمؤ‌من(105»)؛ «بازگرد که‌ پیاده‌ رفتن‌ چون‌ تویی‌ با چون‌ من، موجب‌ فریفته‌ شدن‌ والی‌ و خواری‌ مؤ‌من‌ است».
در واقع‌ امام‌ علی(ع) در تک‌ تک‌ اعمال‌ فردی‌ و اجتماعی‌ هم‌ به‌ دنبال‌ آن‌ است‌ که‌ کرامت‌ انسانی‌ حفظ‌ شود و انسان‌ مسیر کمال‌ خود را در جامعه‌ طی‌ نماید، و هم‌ خطرات‌ و آفاتی‌ که‌ رهبران‌ جامعه‌ را تهدید می‌کند، گوشزد می‌نماید.
پیامبر اکرم6 نیز با قدسیت‌های‌ شاهانه‌ به‌ شکل‌ علنی‌ و صریح‌ مخالفت‌ می‌کرد، و هرچند خود از فرحنه‌ی(106) الهی‌ برخوردار بود، اما تذکر می‌داد که‌ من‌ همانند شاهان‌ نیستم‌ و در واقع‌ فره‌ دینی‌ و معنوی، غیر از فره‌ شاهی‌ و دنیوی‌ است:
«عن‌ ابن‌ مسعود: اتی‌ النبی‌ رجل‌ یکلمه‌ فارعه‌ فقال6: هون‌ علیک‌ فلست‌ بملک‌ انما انا ابن‌ امرأة‌ تأکل‌ القدید(107»)
«ابن‌ مسعود گفت‌ کسی‌ نزد پیامبر آمد و بر خود ترسید. پیامبر6 فرمود: راحت‌ باش، من‌ پادشاه‌ نیستم، من‌ فرزند زنی‌ هستم‌ که‌ تکه‌ گوشت‌ می‌خورد».
علی(ع) مردم‌ را از شخصیت‌پرستی‌ و غلو بازمی‌داشت، و ایشان‌ را به‌سوی‌ ملاک‌شناسی‌ و ارزش‌های‌ دینی‌ سوق‌ می‌داد. حارث‌ همدانی‌ که‌ از اختلاف‌ مردم‌ درباره‌ خلفای‌ چهارگانه‌ به‌ حضرت‌ خبر داد، امام(ع) در جواب‌ فرمودند اول‌ حق‌ را بشناسید تا در درجه‌ بعد اهل‌ آن‌ را بیابید:
«ان‌ دین‌ ا لا یعرف‌ بالرجال‌ بل‌ باَّیة‌ الحق‌ فاعرف‌ الحق‌ تعرف‌ اهله(108»).
‌ ‌4 - 5 - انحراف‌ از قانون‌گرایی‌ و نظم‌
سیره‌ حضرت‌ علی(ع) مشحون‌ از قانون‌گرایی‌ و مخالفت‌ با حاکمیت‌ روابط‌ و تبعیض‌هاست. وی‌ حدود را بدون‌ درنظر گرفتن‌ مصالح‌ اجرا می‌کرد و به‌طور مثال‌ وساطت‌ افراد درخصوص‌ حد زدن‌ مردی‌ از بنی‌اسد را نپذیرفت.(109) هم‌چنین‌ وقتی‌ نجاشی‌ (شاعر حضرت‌ در جنگ‌ صفین) در کوفه‌ بد مستی‌ کرد، امام(ع) او را حد زد و او هم‌ به‌ معاویه‌ پیوست‌ و علیه‌ علی(ع) هجو نمود.
امام‌ علی(ع) در توصیه‌های‌ خود به‌ مالک‌ اشتر می‌فرمایند هر کاری‌ را در روز خود - نه‌ یک‌ روز جلوتر و نه‌ عقب‌تر - انجام‌ ده: «وامض‌ لکل‌ یوم‌ عمله‌ فان‌ لکل‌ یوم‌ ما فیه‌ … فضع‌ کل‌ امر موضعه‌ و اوقع‌ کل‌ امر موقعه(110»).
همچنین‌ او در توصیه‌ به‌ حسن‌ و حسین(ع) پس‌ از ضربت‌ ناجوانمردانه‌ ابن‌ ملجم‌ فرمود:
«اوصیکما و جمیع‌ ولدی‌ و اهلی‌ و من‌ بلغه‌ کتابی‌ بتقوی‌ ا و نظم‌ امرکم(111»).
«شما و تمامی‌اهل‌خود و هرکس‌ نامه‌ام‌ به‌ او می‌رسد را به‌ تقوای‌ الهی‌ و نظم‌ کارها سفارش‌ می‌کنم».
4 - 6 - رفاه‌طلبی‌ بالاخص‌ در سطح‌ مسؤ‌ولان‌ نظام‌ : از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع) رهبران‌ جامعه‌ اسلامی‌ حقی‌ از مال‌ حلال‌ نباید ثروت‌اندوزند. حکمت‌ این‌ مسأله‌ هم‌ آشکار است. اگر ثروت‌ نزد هیأت‌ حاکم‌ جمع‌ شود، تنگدستان‌ به‌ ستوه‌ و طغیان‌ خواهند آمد:
«ان‌ ا فرض‌ علی‌ ائمة‌ العدل‌ ان‌ یقدرو انفسهم‌ بضعفة‌ الناس‌ کیلا - یتبیغ‌ بالفقیر فقره(112»).
شریح‌ قاضی‌ امیرمؤ‌منان(ع) در دوران‌ خلافت‌ آن‌ حضرت‌ خانه‌ای‌ به‌ هشتاد دینار خرید. امام‌ او را سرزنش‌ نمود و به‌ یاد قیامت‌ انداخت.(113) عثمان‌ بن‌ حنیف‌ انصاری‌ که‌ عامل‌ حضرت‌ در بصره‌ بود، چون‌ به‌ خوانی‌ مفصل‌ خوانده‌ شد، حضرت‌ او را ملامت‌ کردند:
«به‌ من‌ خبر رسیده‌ که‌ مردی‌ از جوانان‌ بصره‌ تو را برخوانی‌ خوانده‌ است‌ و تو بدانجا شتافته‌ای، خوردنی‌های‌ نیکو برایت‌ آورده‌اند و پی‌درپی‌ کاسه‌ها پیشت‌ نهاده‌اند…آیا بدین‌ بسنده‌ کنم‌ که‌ مرا امیرمؤ‌منان‌ خوانند و در ناخوشایندهای‌ روزگار شریک‌ آنان‌ نباشم!؟».
امام(ع) مردم‌ را از اطاعت‌ کورکورانه‌ بزرگان‌ متکبر و نژادپرست‌ شدیداً‌ برحذر می‌دارد:
«هان‌ بترسید! بترسید! از پیروی‌ مهتران‌ و بزرگانتان‌ که‌ به‌ گوهر خود نازیدند و نژاد خویش‌ را برتر دیدند، و نسبت‌ آن‌ غیبت‌ بر پروردگار خود پسندیدند، و بر نعمت‌ خدا در حق‌ خویش‌ انکار ورزیدند، به‌ ستیزیدن‌ برابر قضای‌ او و بر آغالیدن‌ بر نعمت‌های‌ او. پس‌ آنان‌ پایه‌های‌ عصبیتند و ستون‌های‌ فتنه‌ و شمشیرهای‌ نازش‌ جاهلیت(114»).
‌ ‌5 - آسیب‌شناسی‌ قضایی‌ حکومت‌ اسلامی‌
قوه‌ قضاییه‌ یکی‌ از ارکان‌ مهم‌ حکومت‌ اسلامی‌ است، و امام‌ علی(ع) عنایت‌ ویژه‌ای‌ به‌ مسایل‌ قضایی‌ داشته‌اند. از سیره‌ و کلمات‌ امیرمؤ‌منان(ع) آسیب‌های‌ قضایی‌ زیر قابل‌ برداشت‌ می‌باشد:
5 - 1 - ورود افراد ناصالح‌ به‌ امر قضا: قضاوت‌ به‌ حسب‌ رتبه‌ مهمی‌ که‌ داراست، افرادی‌ صالح‌ و شایسته‌ از نظر اخلاقی‌ و علمی‌ را می‌طلبد. برخی‌ از خصوصیاتی‌ که‌ امام‌ علی(ع) در عهدنامه‌ مالک‌اشتر برای‌ قضات‌ در نظر می‌گیرند، عبارت‌ است‌ از: فضیلت، دشوار نشدن‌ کارها بر او، عدم‌ لجاجت‌ در برابر ستیز خصمان، ناپایداری‌ در خطا، بازگشت‌ سریع‌ به‌ حق، مسلط‌ نشدن‌ نفس‌ و طمع‌ بر او، بسنده‌ ننمودن‌ به‌ شناخت‌ اندک، درنگ‌ در شبهات، اهل‌ حجت‌ بودن، صبر در مقابل‌ آمد و شد صاحبان‌ دعوی، قاطعیت‌ در داوری‌ و بی‌تفاوتی‌ در برابر ستایش‌ و خوش‌آمدگویی‌ دیگران.(115)
5 - 2 - تأمین‌ نشدن‌ قضات‌ از نظر مالی: اگر کارمندان‌ قوه‌ قضاییه‌ و بالاخص‌ قضات‌ از نظر مالی‌ تأمین‌ نباشند. احتمال‌ سوء استفاده‌ و تطمیع‌ ایشان‌ قوت‌ می‌گیرد. به‌ همین‌ دلیل‌ امام(ع) به‌ مالک‌ اشتر توصیه‌ می‌کنند که‌ در بخشش‌ به‌ ایشان‌ گشاده‌دستی‌ کن‌ و رتبت‌ ایشان‌ را نزد خود بالا بر:
«و افسح‌ له‌ فی‌ البذل‌ ما یزیل‌ علته‌ و تقل‌ معه‌ حاجته‌ الی‌ الناس‌ و اعطه‌ من‌ المنزلة‌ لدیک‌ ما لا یطمع‌ فیه‌ غیره‌ من‌ خاصتک‌ لیأمن. بذلک‌ اغتیال‌ الرجال‌ له‌ عندک(116»).
5 - 3 - عدم‌ وجود امنیت‌ شغلی‌ برای‌ قضات: امام(ع) توصیه‌ می‌کنند که‌ قاضی‌ را به‌ خود نزدیک‌ کن، حاجاتش‌ را روا نما، با او نشست‌ و برخاست‌ کن، حکم‌ او را نافذ دان‌ و به‌ او نیرو ده.(117)
5 - 4 - خروج‌ از آداب‌ قضاوت‌ اسلامی: علاوه‌ بر مسایلی‌ همچون‌ غفلت‌ یا سوءاستفاده‌ از امر قضاوت، در نظر نگرفتن‌ احکام‌ قضایی‌ اسلام‌ یا به‌ دلیل‌ بی‌اعتنایی‌ به‌ شرع‌ مقدس‌ است. و یا به‌ دلیل‌ عدم‌ اعتقاد به‌ آن‌ احکام‌ عرفی‌ رقیب‌ واقعی‌ احکام‌ شرعی‌ در امر قضاوت‌ هستند، هر چند خود عرف‌ نیز به‌ عنوان‌ یک‌ منبع‌ پذیرفته‌ شده‌ است. به‌ هر حال‌ آداب‌ قضاوت‌ اسلامی‌ باید در حکومت‌ اسلامی‌ رعایت‌ شوند. از آن‌ جمله‌ است: تساوی‌ طرفین‌ در دادگاه‌ حتی‌ در نگاه‌ کردن، نشستن‌ قاضی‌ در مسجد نه‌ در منزل، عصبانی‌ نشدن‌ قاضی، خواب‌ آلود نبودن‌ قاضی‌ و درنظر گرفتن‌ اصول‌ شرعی‌ براساس‌ کتاب‌ و سنت.(118)
5 - 5 - کنترل‌ نکردن‌ قضات: امام‌ علی(ع) بر نظارت‌ مستمر بر امر قضاوت‌ و عزل‌ متخلفین‌ تأکید داشتند. امام(ع) ابوالاسود دئلی‌ را تنها به‌ این‌ دلیل‌ که‌ در دادگاه‌ بلند سخن‌ گفته‌ بود عزل‌ کردند.(119) حضرت‌ مکرر از مالک‌ اشتر گزارش‌ کار در خصوص‌ امر قضاوت‌ می‌خواستند.(120)
5 - 6 - روحیه‌ مسامحه‌کاری‌ در امر قضا حاکمیت‌ یافتن‌ روابط: امام‌ علی(ع) شخصاً‌ به‌ امر خطیر قضاوت‌ می‌پرداخت، در مسجد کوفه‌ می‌نشست‌ و بین‌ مردم‌ حکم‌ می‌کرد.(121) وی‌ ملاک‌ را در قضاوت‌ و داوری‌ رضا و حکم‌ خدا می‌دانست‌ و حدود و تعزیرات‌ را بر قریب‌ و بعید بدو ملاحظه‌ حسب‌ و نسب‌ جاری‌ می‌نمود.(122)

د گاه امام علی (ع)

 نظر دهید »

سخنان انبیا و بزرگان

22 مرداد 1398 توسط مهناز دارابي

اثر رشایت پدر در قبر :

ایت الله آقا سید جمال الدین گلپایگانی عارف بزرکی بودند.

ایشان می فرمودند: در تخت فولاد اصفهان . که معروف به وادی السلام ثانی است . حالت عجیبی داردو بزرگان وعرفای عظیم الشانی… در آن جا دفن هستند..

جوانی در آوردندمن در حال سیر بودم.  گفتند: آقا خواهش میکنیمشما تلقین بخوانید . ایشان فرمودند: آن جوان ظاهر مذهبی داشت. و خیلی از مومنین و متدینین برای تشیییع جنا زه آمده بو دند.وقتی تلقین می خواندم 

متوجه شدم که وقتی گفتم : افهمت … گفت (لا)  متعجب شدم بعد دیدم که دو سه بچه شیطان دور بدن او در قبر می چرخند.

و می رقصند : از اطرافیان پرسیدم : او چه طور  بود؟

گفتند مومن  گفتم : پدر مادرش هم هستند . گفتند بله .. دیدم پدرو مادر اوخودشان می زنند. وپدرش هم گریه می کرد

پدر و مادر را کشیدم وگفتم قضیه این است ….. گفت: من یک نارضایتی از او داشتم … گفتم چه ؟ گفت چون او(زمان طاغوت متدین بود .به مسجد و پای منبر می رفت و مطالعه داشت .هحساس غرور او را گرفته بود.و تا من یک چیز می گفتم . به من می گفت تو که بی سواد هستی بعد از بخشش پدر و مادر .علی (ع) فرمودنند ملکان الهی .. دیگر از اینجا به بعد با من است.

 

 

 نظر دهید »

تلنگر

22 مرداد 1398 توسط مهناز دارابي

تفسیر به رای:

امام صادق (ع): کسی که قرآن را به رای خودو تفسیرش درست باشد .. اجری ندارد و اگر نادرست با شد. گناهش

به گردن خودش است.

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 29
  • 30
  • 31
  • ...
  • 32
  • ...
  • 33
  • 34
  • 35
  • ...
  • 36
  • ...
  • 37
  • 38
  • 39
  • ...
  • 70
مهر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30    

زینب

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

Random photo

شهید مرتضی آوینی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس